سلام دو روز پیش با همسرم سر یه مسئله قهر کردم دیروز رفتم دلجویی کنم پسم زد
امروز اومد خونه مهربون تر شده بود 5دقیقه پیش بهش زنگ زدم بعد از اتمام تماس دیدم بغض کرده خیلی آشفته شده بهش گفتم بهرام چی شده چرا یهو بهم ریختی یهو گریه کرد گفت فرهاد فوت کرده
فرهاد بهترین دوست صمیمی شوهرم هست که 30 ساله باهم دوستن مثل برادرش خدایی خیلی مرد خوبی بود تو این 6 سال که منو شوهرم ازدواج کردیم من چیزی جز خوبی ازش ندیدم بهم میگفت زن داداش
الان شوهرم فهمیده چار پنج دقیقس داره گریه میکنه میگه خدایا خسته شدم امسال 7 تا مرگ دیدم بابام عموم پسر عمم و 3تا از دوستام و الانم بهترین دوستم فرهاد دیگه خسته شدم تو رو به خودت منم ببر
رفته تو اتاق نشسته داره گریه میکنه صدای گریش از اتاق میاد خودمم نشستم دارم با گریه می نویسم
الهی بمیرم شوهرم خیلی امسال بهش بد گذشته 7 تا از عزیزانش امسال فوت کردن دیگه بریده و خسته شده
الان من چیکار کنم دلم میخواد برم بغلش کنم و اشکاشو پاک کنم ولی قهریم
بخدا خودمم دارم گریه میکنم خدابیامرز دوستش واقعا آدم خوبی بود تازه هم عقد کرده بود
چیکار کنم؟؟؟؟