منی که هیچ رابطه و دوس پسری نداشتم اومدم به شوهرم بله گفتم و تمام احساساتم جمع کروم واسش گذاشتم ولی من احمق تحمل کردم و گفتم طوری نیس حتی شب عقد بجا اینک خودش بیاد دنبالم برادرش اومد دنبالم مگه میشه اخه نمیفهمیدم مردی که مادرش واسش زن انتخاب کنه تهش اینجوری میشه هنوزم منت داره بهم چکار کنم چجوری دل بکنم خدایا میخاستم زندگی کنم نمیخاستم اینجور شه چقدر باید میریختم تو خودم حرفاشونو متلکها مادرشوهرم