مهمون داشتیم امشب همه پذیرایی اینا انجام شد بعد شام موقع میوه رفتم تو اتاقم یکم استراحت کنم میوه بخورم که یهو بابام اومد داد که چی چرا در و بستی بی احترامی کردی و اینا گفت حتما باید داد بزنم تا آدم شی مطمئن مهمون ها شنیدن و به روی خودشون نیاوردن اومدم اون ور نگاه سنگین رو حس میکردم حس ترحم . کوچیک ام نیستم خیلی ۱۵ سالمه اصلا گیریم من اشتباه کردم باید میومد اروم میگف یا بعد رفتن مهمون ها الان بغضم گرفته مامانم هم عین بابام
مدرس زبان انگلیسی به کودکان و نوجوانان🌹(برگزاری کلاس های انلاین زبان انگلیسی برای کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان با کمترین هزینه ممکن)مدرس کلاس های کنکور زبان انگلیسی🌳 بد جورمحتاج دعاتونم! میشه یه صلوات بفرستین برای حل شدن مشکلاتم؟❤🥺هر کی فرستاد بگه منم براش بفرستم🌱
من راشینم، تنها و مستقل، دلشکسته و ناراحت، دلسرد و بیرحم، پرتلاش خستگیناپذیر، موفق و توانا... مامان خانم جونم، خیلی دوستت دارم خیلی زیاد، با اینکه حسم یک طرفست، هم به خودت و هم به بابایی. آن خدایی که بزرگش خواندی! به خدا مثل تو تنهاست ... بخند:)بیپاسخ موندنت بخاطر شعور پایینته نه بیزبونی من×_× اگه درمورد مد و زیبایی سوالی بود، تا جایی که در توانم باشه درخدمتم گوگولیا...
خیلیا میپرسن من ازدواج کردم یا نه؟من درحال حاضر مجردم، قبلا تا پای سفره عقد رفتم، روی صندلی هم نشستم حتی عاقد هم اومد تااینکه عروس و دوماد اومدن مجبور شدم پاشم.