بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
فقط برای زیبایی خودت موهایت را شانه نزن ، گاهی مویت را شانه کن فقط برای خود مو ؛ او می خواهد مرتب باشد اما زبان سخن ندارد ، تو بر خال خالش دست بکش دندانت را مسواک کن فقط برای خود دندان ، او می خواهد تمیز باشد اما نمی تواند بگوید ، تو به او برس . به داد مخلوقاتی برس و کمکشان کن که توان تشکر از تو را ندارند . به مورچه ها غذا بده ، برگ درختان را نوازش کن ، خاک طاقچه را پاک کن ، اگر به مخلوقی کمک کنی و او در ازای کمک تو جای دیگر برایت جبران کند ، با جهان بی حساب می شوی ، اما اگر بی زبانها را آراسته کنی ، جهان به تو بدهکار می شود و بدهی خود را مانند تصویرت در آینه به تو پس می دهد . اگر یک مشت گندم به جهان بدهی ، جهان هم با همان حرکت دست تو مانند تصویر در آینه ، یک مشت گندم به تو می دهد ، با این تفاوت که مشت جهان بزرگتر است .
یه بار برای یکی نوشتم سلام خوبی؟ گفت ممنون، منم گفتم خواهش میکنم کاری نکردم😐😶😶
اونم برداشت گفت اسکل جوابتو دادم😐😐😐🤦🏻♀️
الزاما هر نظری محترم نیست، نظر و تفکر داعشی ها و نازی ها محترم نیست، اساسا احترام برای نظر نیست، نظرات یا معتبر هستند یا معتبر نیستند، یا اگر بخواییم مبتلا به نگاه سیاه و سفید نشیم و تقسیم بندی خودی و غیرخودی توی ذهن مون شکل نگیره که نظر خودی معتبر و غیرخودی نامعبتره؛ میگیم هر نظری به درجاتی معتبره. احترام مال صاحب نظره، پس آدما محترمن ولی نظرات الزاما محترم نیستن، نظرات یا معتبرن یا معتبر نیستن، یا درجاتی از اعتبار رو دارن🙌. البته گاها ممکنه خودم مبتلا به همون دیدگاه سیاه و سفید یا خودی و غیرخودی بشم 😕🤦🏻♀️. ممنون میشم برای حاجتم صلوات بفرستین 🙏🏻🩷
مادرشوهرم همیشه با تیکه و کنابه باهام حرف میزنه و هر وقت خونمون میاد عین کلفت مجبورم آشپزق کنم مرتب کنم و...
سری آخر که هومد از بس خورد، موقع خوردن میوه (بعد از غذا) دخترش داشت یکی رو مسخره میکرد، مادرش میخندید یهو از زیرش در رفت با صدای خیلی بلند. و منم نمیتونستم جلو خندمو بگیرم، بلند شدم رفتم تو آشپزخونه خودمو مشغول کاری کنم حواسم پرت شه
با شوهرم دوست بودیم یه بار پاش کشید به دیوار خونشون بودم صدای بدی داد نیم ساعت پاشو میکشید دیگه دیوار صدا نمیداد بهش گفتم باشه قبول دیوار بود ول کن ولی گوزوی خودمی😁از خجالت ذوب شد🤣
مَن نِشستَم بِرَوی مِی بِخَری بَرگردی... تَرسم این است مُسلمان شده باشی جآیی...