2777
2789
عنوان

خاطره ی بامزه ی من....😅

315 بازدید | 13 پست

این خاطره ام مربوط به یکی دوسال پیشه؛ امروز داشتم از جلوی سرم سازی رد میشدم یادم افتاد،

بارداریم به تاخیر افتاده بود ، به توصیه ی دکتر همسرم آز اسپرم داد ، خیلی جوابش رضایت بخش نبود ، با اتوبوس داشتم میامدم خونه و حسابی فکرم درگیر آزمایش بود

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تا اینکه به مقصدم رسیدم

باید سر سرم سازی پیاده میشدم ، منتها چون این ایستگاه خیلی مسافر نداشت اتوبوس ها نگه نمیداشتن و باید به راننده میگفتی که میخوای پیاده شی

منم  با زمینه فکری که داشتم به جای اینکه بگم آقا سر سرم سازی نگه دار گفتم سر اسپرم سازی 😓😓😓😓😓

یه سری که متوجه سوتیم شده بودن زیرچشمی نگاه میکردن و ریز میخندیدن😆😆😅😅

منم سرمو انداختم پایین و رفتم کرایه رو دادم ولی به معنای واقعی به فنا رفتم😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز