اینجا برات میگم.من زندگیم در حد داغون بود مادرشون با پررویی می گفت اگر براش دختر دیگه می گرفتم واسه پسرم خونه می خریدن منو آزار زبانی می داد منو بعد عقد فرستاددکتر و گفت دانشجوی شهر دیگه بودی می خوام ببینم بکارت داری.ما خیلی نسبت به اونا مذهبی هستیم و من دختر آخر بودم و کلا سر به کتاب وقتی مامانم گفتن به خالم که منو ببرن معاینه چون مادرشوهرم گیر داده بود با شوهرم و خالم رفتیم من اصلا تو فاز ازدواج نبودم طبیعتا از معاینه چیزی نمی دونستم چون رسم هم اصلا نداشتیم و با شلوار جین نشستم رو صندلی معاینه دکتره که پیر بود بهم توهین کرد و گفت مگه نفهمی که با جین رفتی رو صندلی. بهم برخورد وقتی هم که معاینه شدم منی که خیلی حیا داشتم خرد شدم اینقدر گریه کردم که حد نداشت شوهرم سریع رفت خونشون از خجالت. و من نفرین کردم که برای عروس بعدی آرزو به دل برگه بمونه