تودوران عقدبچه ننه که نه ولی زیادی مادری بود ولی الان خیلی کم
مثل سریش به مادر و پدرش چسبیده
ازمن بچه ننه نیست امامادرش هررفتاری کنه چیزی نمیگه میگه مادرمه
کاش شوهر من بچه ننه بود بخدا فقط حرف حرف خودشه من با مادر شوهرم صمیمی ام حرفام بهش میزنم که به شورهرم بزنه تا گوش بده ولی اصلا به حرف کسی نییت
محل قبلی ما یه کوچه بود بهش میگفتن کوچه احمد ننه😂
میگن یه احمد نامی بوده خیلی وابسته ننه اش بوده بچه ننه بوده محلی ها لقب احمد ننه داده بودن بهش حتی اسم کوچشون روهمه به احمد ننه میشناسن😂
شوهر من فقط خجالت میکشه وگرنه شبم تو بغل ننه اش میخوابید کاش بمیرن تا من یه نفسی از دستشون بکشم به خدا تو یه ساختمون هستیم ارامش ندارم از دستشون
من یه مدت درست شده بود باز شروع کرد سر همین قضیه دیشب بحثمون شد از خونه زد بیرون گوشیشم خاموش کرد جاریم پیمم داد میگفت تو چرا نیومدی اومده بود خونشون امشب فهمیدم باز رفته پیشه مامانش حالا وقتی میاد اقدر خوندن تو گوشش که دعوامون میشه
مال من بیش از حد با مادر شوهرم یه جا زندگی میکنیم یعنی خورد وخوراکمون یکی هست ولی شب میریم خونه خودمون اجازه نداره چند تا چیپس وپفک از مادرش پنهونی بخره بیاره خونه خودمون
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
