2777
2789

من زمان مجردیم با مامانم خیلی صمیمی بودم 

درمورد همه ی مسائلمون باهم حرف میزدیم حتی مامانم حرفایی رو ب بابام نمیزد اما ب من میگفت 

خیلی باهم نزدیک بودیم

بعد از ازدواج خیلی ازم فاصله گرفت ، دگ خیلی از حرفاشو ب من نمیگفت و تا حد زیادی ازم دور شد. البته از همه لحاظ خوب بود اما صمیمیتش کم شد 

الان ۶ سال شده ک ازدواج کردم ب حدی رسیدیم ک وقتی پیش همیم حرف خاصی برای گفتن نداریم جز مسائل روزمره

حتی گاهی تیکه هایی بهم میندازه ک خیلی ناراحت میشم و ب عنوان یه مادر اصلا ازش انتظار ندارم و تو خودم میریزم 

من قبلا عاشق این بودم دو نفری باهم بریم سفر ، خیلی خوش میگذشت . الان دو روزه ک باهم اومدیم سفر البته با بابام و داداشم و بچه هام اما اصلا بهم خوش نمیگذره در کنارشون ، بخدا خیلی احساس غریبی میکنم انگار خانوادم نیستن

اخلاقشون باهام خیلی عوض شده 

ازین اتفاق خیلی ناراحتم 

منم....مامانم تیکه میندازه....جواب نمیدم...میریزم توخودم

💚دوست عزیزم 💚ممنون میشم واسه سلامتی پسرم امیرحسین وخوب شدن اخلاق همسرم بامن، صلوات بفرستی💚یاحضرت ابوالفضل العباس کمکم کن💔💔💔💐💚

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من بعد ازدواجم صمیمی تر شدم

شاید خودت کم حرف تر شدی؟

رادینم..پسرمامان هیچوقت فکر نمیکردم یه پسر شیرین مثل تو داشته باشم از وقتی اومدی دنیای مامان قشنگ شد عشق کوچولوی من مرد کوچیک مامان...😍نازگلم قلبمی معجزه کوچولوی من دختر قشنگه مامانربان گوشه ی عکست...حق من این نبود عکستو بااون ربان مشکی ببینم داداشی😔😭🖤 پادشاه زندگی من جایی همین نزدیکی ها مشغول تلاش است...کم می خوابد. استراحتش کم است.دستان مردانه اش را که حکمتش را نمیدانم چرا آرامش بی پایان دارد.پادشاه من خسته میشود اما خستگی در میکند از من...آغوشش از جنس خواب است بی هوا هم که بغلش کنی چشمانت بسته میشود از آرامش بی حساب...چه افتخاریست خانمی کردن برای چنین گوهری...چه برکتیست که خستگی اش با من در میشود...به خودم میبالم که از وجود من لذت میبرد... دستانم خالیست. چیزی برای عرضه ندارم. اما تا آخرین شماره های نفس هایم قدر دان توام..قدردانم که پادشاه من بهترین مرد زمین است...لمس قشنگیست واژه خوشبختی و من خوشبخت ترینم با تو❤همین که از عمق وجود میدانم دوستم داری برایم کافیست...
اخه چرا؟؟ چی باعث میشه اینجوری بشن؟؟  بخدا حتی رغبت نمیکنم برم خونشون

من خیلی وقته دیربه دیرمیرم...باشوهرم میرم وبرمیگردم....اونروزباخوشحالی زنگ زدم میگم بچم شده سیزده کیلومیگه چقدکم وزن اضافه میکنه....انقدناراحت شدم

💚دوست عزیزم 💚ممنون میشم واسه سلامتی پسرم امیرحسین وخوب شدن اخلاق همسرم بامن، صلوات بفرستی💚یاحضرت ابوالفضل العباس کمکم کن💔💔💔💐💚

من همون مجردیم با مامانم در حد صخبتای روزمره بود 

بابام ک هیچ کاملا غریبه بودیم براهم

برام فرقی نکرده با قبل ما فقط همخونه بودیم...

واسه همین با خانواده شوهرم خیلی رابطه م بهتره

خدارشکر سوهرم خیلی بامحبته

من بعد ازدواجم صمیمی تر شدم شاید خودت کم حرف تر شدی؟

اتفاقا من پرحرف تر شدم اما ب وضوح دارم میبینم اصلا نمیشینه مث گذشته ب حرفام گوش بده

چندوقته پیش میخواست بره جایی برای چندروز اومد طلاهاشو گذاشت خونه ی من ، گفت خونمون خالیه ومیترسم دزد بزنه و فلان

بخدا بعد از چند ساعت اومد بردشون بعد هی میگفت دنیا اعتباری بهش نیس ، ببرمشون بهتره

بخدا بحدی ناراحت شدم ک خواستم باهاش قهر کنم اما تو خودم ریختم

وای دقیقا روزی ک‌ پیش هم باشیم امکان نداره دعوامون نشه اون اخلاقش خیلی عوض شده 

من یوقتا فک میکنم ازم بدش میاد

اییی خداااا

همش میترسم خدابخاطر بدرفتاریاش بامن مجازاتش کنه😑

🇯🇴الهی و ربی من لی غیرک🔆❤️

من خیلی وقته دیربه دیرمیرم...باشوهرم میرم وبرمیگردم....اونروزباخوشحالی زنگ زدم میگم بچم شده سیزده کی ...

دقیقا منم همش تو ذوقم میزنه 

بخصوص در ارتباط با شوهرم همه چی رو ب منظور بد برداشت میکنه 

کارایی ک برای خودش مجازه برای من غیر مجاز میدونه 

منم خیلی وقته دگ از کارام هیچی بهش نمیگم 

منی ک ی زمانی همه جیک و پوکم با مامانم بود 

خیلی ناراحتم بخدا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز