ن بابا عزیزمممم
مردا ب این چیزا فک نکنم انقدرم دقیق دقت کنن فک میکنی ...
من هیکلم همه جوره اوکی بود همه بم میگن خیلییی خوش هیکلی جای جوش و ... نداشتم پوستمم روشنه ولی بازم داشتم از استرس میمردم ک شاید خوشش نیاد وقتی لباس عوض کردم دیدم ن بابا همچین زوم شده رو هیکلم
دفعه اول سخته بعدا عادی میشه
من خواهرم بار اول که شوهرش اومد خونمون یادمه ...ابجیم یه بلیز شلوار سفید سرمه ای پوشیده بود موهاشم اتو کرده بود لخت شده بود ارایشم داشت شوهرش که از در اومد تو جوری نگاش میکرد من خجالت میکشیدم...من مجرد بودم اونموقع...ابجیم با شوهرش رفتن تو اتاق من همش فکرم مشغول بود هی میگفتم خدایا به خیر بگذرون 😅😅اخه خیلی نگاهش ناجور بود🙊
من اولین بار که پیشش بودم بم گفت انگشترتون روببینم بعد به بهانه ش دستم رو گرفت منم که کلا شوت دستم رو کشیدم دوباره گفت ببینمش ودستم رو نوازش میکرد منم دستم رو کشیدم انگشتر رو دراوردم دادم ببینه نمیدونم فازم چی بود
تو همین دوران دوستی
بچه ها برا منم دعا کنید یه شوهر خووووب گیرم بیاد
منم ابجیم دفعه اول دامادمون می خواست بیاد ابجیم تاپ پوشید بابام همش غر غر می کرد اخر ابجیم قهر کرد لباس شو عوض کرد لباس با حجاب اخه عقد بودن دو هفته هم رد شده بود ولی بابا خیلی گیر میداد طفلی ابجیم بزرگ هم نبود 17 سالش بود
ما توی نامزدی بود,بیچاره خیلی دختر ندیده بود😀😅بلیزشم خودش برام خریده بود خیلی قشنگ بود😍روش یه عالمه گلدوزی ریز داشت😍خانوادشم دعواش کرده بودن که چرا طلا نگرفتی این چیه رفتی گرفتی براش😉ولی به نظر من خیلی ناز بود😍
