[QUOTE=189071825]داستانش چی بود یکم توضیح بدع[/QUاولشو نمیدونم ،ولی یه آقاست که تحت عمل جراحیه ،خیلی چیزا رو میبینه که ما نمیبینیم
میگه خیلی آرامش داشتم و نمیترسیدم
و یهر حس کردم یکی منو کشید به سمت تونلی که بسیار نورانیه و حس نزدیک شدن به خدا داره
و خلاصه یه جایی میرسه که انگار محاسبه اعمالش و میخوان انجام بدن ،یهر یه نفر با هیبت بسیار وحشتناک میاد طرفش ،هر بار که تعریف میکنه اینجاشو گریه میکنه از ترس
که این فرد زشت خود اعمالش بوده و بهش میگه چرا با زنت اینقدر بد اخلاق بودی
و خلاصه فرصت برگشت بهش دادن به شرطی که بگه حساب و کتاب هست
الان از ترس اون هیبت زشت پنج ساله آسمونو نگاه نکرده