2777
2789
عنوان

دلم نمیخواد برم خونه بابام

1861 بازدید | 34 پست

سلام من واقعا دلم نمیخواد برم خونه بابام ،۲۴ سال تو خونشون زندگی کردم جز اذیت ‌و رنج و حرف های تحقیر امیز و تبعیض چیزی ندیدم دلم ازشون خونه

اینقدر هرکاری خواستم بکنم جلومو گرفتن و تو نطقم زدن که اعتماد به نفسم از دست داده بودم اصلا یه افسرده و یه مرده متحرک بودن.اگه بخوام نام ببرم یکی یکی بیشتر خودم حالم بد میشه.از ۱۸ سالگیم تحت فشارم گذاشتن که ازدواج کنم در حالی که تازه دانشگاه قبول شده بودم لیسانسم که گرفتم اومدم خونه عملا به یه آدم افسرده و خونه نشین تبدیل شدم حتی بهترین موقعیت شغلی که میتونستم داشته باشم ازم گرفتن و اجازه ندادن برم .

همه ارزو هام نابود شده بودن .هرکی از راه میرسید راه میدادن خونه برای خواستگاری ،اخر سر خدا خواست برام و یه آقای خوبی بهم معرفی شد و باهاش ازدواج کردم .حتی موقع ازدواجم هم توقع داشتن همه چی حرف خودشون باشه و زور بگن بهم ولی همسرم زیر بار نرفت و همش جنگ و دعوا بود .اتفاقایی افتاد که همسرم بارها باهاشون دعواش شد و بینشون کدورت عمیق به وجود اومد .همه روزای خوب زندگیم به بد ترین شکل گذشت .دانشگاه قبول شدنم ،بله برونم عقدم جهاز خریدنم ،جهاز برونم و حتی سرخونه زندگیمون اومدن هم با اشک و ناراحتی بود.خونمون به خاطر شغل همسرم یه جایی که یک ساعت تا خونه بابام و پدرشوهرم راهه.برای همین ما فقط پنجشنبه جمعه ها میریم .قبل عید سر یه موضوعی که همسرم با اونا داشت بین منو همسرم دعوای شدید شد ولی بعدش خوب شدیم،همسرم خیلی به احترام حساسه ولی وقتی کسی اذیتش کنه یا بخواد واسش زرنگ بازی دربیاره قاطی میکنه و ممکنه بی احترامی کنه با این حال بعد از سال تحویل یه سر رفتیم خونه بابام اینا و بعدش اومدیم  اونا هم کل عید رفتن شهرستان .هفته بعد عید بعد از دوهفته که اومدن نیومدن اصلا خونه ما عید دیدنی ،کلا رفتن سرکار و زندگیشون .همسرم گفت خونه بابات میریم فقط سر میزنیم شام نمیمونیم .منم نزدیک پریودم بود و از لحاظ روحی حالم بد بود تاثیرات دعوا قبلی هم هنوز روم بود ،دوهفته هم که خانوادم شهرستان بودن فقط با خانواده همسرم سپری شده بود و دلم گرفت و با همسرم بحث کردم که من دوهفته خانواده ام ندیدم تو میگی یبریم یه ساعت بمونیم خودت دوهفته است پیش خانواده ات بودی  اونم گفت اگه خانواده ات دوستت داشتن میومدن خونه ات ،تویی که همش خودت واسه اونا میکشی.خلاصه رفتیم خونه شون یه سر زدیم و اومدیم .بعدشم که ماه رمضون شد من چون از هردوتا خونواده ها دلم پر بود گفتم سختمه و نمیام اونوری .همسرمم قبول کرد و گفت نمیایم .توی این مدت خانواده ام بهم هفته ای یه بار که تماس گرفتم فقط شاکی بودن که چرا زنگ نمیزنی چرا نمیای  و کلا با لحن طلبکارانه ای باهام حرف زدن .اینم بگم که من ۴ سال شهر غریب درس میخوندم یک بار زنگ نمیزدن حالم بپرسن فقط زنگ میزدن مسئول خوابگاه امار رفت و امدم میگرفتن.من چرا باید الان هی بهشون زنگ بزنم وقتی عادتم دادن به تنهایی؟

خلاصه الان امشب باز خواهرم پیام داده با لحن طلبکارانه که چرا نمیاید .


نمیدونم چرا این تاپیک زدم  خیلی دلم پر بود .اصلا نمیدونم چجوری باید مشکلاتم با خانواده ام حل کنم.

هربار میخوام ببخشمون و باز یکی از گندایی که به زندگیم و روح و روانم زدن یادم میافته

چیکار کنم با این وضعیت؟

خداروشکر که تواین اوضاع که گفتی همسرخوبی نصیبت شده

دوهفته یکبار یه سر بهشون بزن

و جلوی همسرت اصلا ناراحتی ازخانوادتو نشون نده

زنگ ام زدن باخوشرویی بگو یبارم شما تشریف بیارید بادعوا و کنایه هیچ کاری ازپیش نمیره

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

یجا میکی با همسرت سر اینکه دو‌هفته خانوادتو ندیدی بخثت شد یجا میگی نمیخوام برم پیش خونوادم

(ازتون یه خواهشی دارم از شمایی که امضامو میخونی...مادری یا خانوم خونه یا شاغل و یا همه اینا... لطفا موقعی که تو خونه مشغول کاری، اگه شیشه مربا تموم شد ،اگه جعبه مقوایی پیتزا و شیرینی خالی شد ،اگه شامپو تموم شد،قوطی شیر خشک دلبندت خالی شد،شيشه خيارشور و سس و آب معدنی و بطری آب میوه تموم شد،اگه خواستی اسباب بازی شکسته يا هرچیز پلاستیکی يا مقوايي يا فلزي و شيشه اي دور بندازی...یه کیسه پلاستیکی بزرگ بزار دم در هرموقع یکی از اینا تموم شدن لطف کن بندازش داخل اون کیسه و وقتی پر شد سرشو گره بزن، یا بندازش ظرف زباله یا ازش آویزون کن.میدونی چقد اجر کارت میشه؟؟ هم در حق طبیعت و هم در حق اون انسان زباله گردی که ضایعات بازیافتی خشك جمع میکنه لطف بزرگی میکنی و میدونم که پاداش این کار خوبت یه جایی به خودت برمیگرده 🙏🙏💚💚💚)اسم اين كار تفكيك زباله خشك در مبدا است كه در اكثريت كشورهاي اروپايي و جهان اول انجام ميشه

به ما ایرانیا همیشه یاد دادن خانواده مقدسه باید احترام گذاشت ولی اگه اونجا حس میکنی باهات رفتار خوبی ندارن و ناراحتت میکنن خودتو تحت فشار نذار مطمئن باش بدون خانواده هم میتونی زندگی کنی

اصلا پیش شوهرت طرفداری خانوادتو نکن ولی بدشونم نگو پیشش

سعی میکنم طرفداری نکنم .راستش خودمم دل خوشی ازشون ندارم .ولی یه جوری از بچگی تو ذهنم کردن و خودشون خوب و مظلوم توصیف میکنن من فکر میکنم حق با اوناست توی اون لحظه .بعد که فکر میکنم میبینم حق با شوهرم بوده .

منم شرایط تورو دارم.باشوهرمم خیلی مشکل دارن...خیلی دیربه دیرمیرم رابطمو کم کردم حالم بهتره فقط زنگ میزنم ب مامانم هروز.تو خوبه ازعید نیومدن.من ۳ساله ازدواج کردم خانوادم ۶ساعت ازم دورن مامانم فقط ی بار اومده خونم میتونسته بیادولی انگار دوس نداره بیاد. دل منم خونه خواهرغصه نخور کاری نمیشه کرد خانوادمونن بدوخوبش باید جلوی شوهرامون خودمونو بگیریم

میشه واسه شادی روح پدرم صلوات بفرستید؟
خداروشکر که تواین اوضاع که گفتی همسرخوبی نصیبت شده دوهفته یکبار یه سر بهشون بزن و جلوی همسرت اصلا ...

گفتم دعوتشون کردم همش بهونه میارن یا میگن ما شوهرت به ما بی احترامی کرده نمیایم خونه تون

سر خانوادت با شوهرت بحث نکن 

منم شرایطم مثل شماست 

شوهرم برام یه رفیقه 

بچسب به زندگی خودت 

منم اون موقع که به خانودم نیاز داشتم تنهام گذاشتن 

الان اصلا دوست ندارم برم خونشون 

یه موقع مادرم خرید داشته باشه براش انجام میدم میرم میزارم دم در هر چی اصرار میکنه داخل نمیرم 

نمیتونم ببخشم و فراموش کنم 

ماهی یه بار شاید با شوهرم اخر شب بریم یه ساعت بشینیم و برگردم 

اونم چون بدم میاد از قهر  و بی احترامی کردن 

یجا میکی با همسرت سر اینکه دو‌هفته خانوادتو ندیدی بخثت شد یجا میگی نمیخوام برم پیش خونوادم

خب اون موقع دوهفته پیش خانواده شوهرم بود دلمم براشون تنگ شده بود یه حسرتی توی دلم بود .تاثیر دعوای قبل عید و لجبازیش  روم بود .بیشترم از این لجم گرفت شوهرم دوهفته پیش خانواده اش بوده به من میگه یه ساعت بمون .تازه اون یه ساعت بابام هم خونه نبود من از عید بابام ندیدم.هرچی باشن خانواده ام هستن دوسشون دارم  ولی کاراشونه که اذیتم میکنه 

منم شرایط تورو دارم.باشوهرمم خیلی مشکل دارن...خیلی دیربه دیرمیرم رابطمو کم کردم حالم بهتره فقط زنگ م ...

۶ ساعت زیاده باز میتونی بگی دورن .ولی من حرصم میگیره واقعا .مادرشوهرم که فلجه با اینکه خونه مون طبقه ۴ بدون اسانسور بیشتر از پدرو مادرم اومده خونمون.

به ما ایرانیا همیشه یاد دادن خانواده مقدسه باید احترام گذاشت ولی اگه اونجا حس میکنی باهات رفتار خوبی ...

بخدا به خاطر همین احترام من نابود شدم .خواهر برادرم با قلدری و دعوا حقشون میگیرن ولی من همیشه بخاطر احترام سکوت کردم و حرف گوش کردم و نابود شدم .تازه جالبش اینا اونا رو بیشتر دوست دارن و احترام میزارن بهشون

خب اون موقع دوهفته پیش خانواده شوهرم بود دلمم براشون تنگ شده بود یه حسرتی توی دلم بود .تاثیر دعوای ق ...

ببین عزیزم شما توی روابط بین خانوادت و همسر باید کاملا با سیاست باشی. هیچوقت نباید اصلا حرفی از دوتا خانواده بینتون زده بشه مخصوصا شما اصلا اسرار خانوادگیتو به همسرت بگی نه ازشون تعریف کنی نه بد بگی. جاهایی که لازمه ماهرانه اجازه ندی خانوادت مسائل بین تو و همسرتث بدونن و برعکس همسرتم اگه موضوع خاصی بود خیلی عادی نذاری متوجه شه. وقتایی که لازمه با شوخی یا سکوت یا عوض کردن بحث با ایگنور کردن و ترک نامحسوس محیط خودتو از مهلکه نجات بدی.زندگی مشترک همیشه یه بازیگر ماهر میخواد

(ازتون یه خواهشی دارم از شمایی که امضامو میخونی...مادری یا خانوم خونه یا شاغل و یا همه اینا... لطفا موقعی که تو خونه مشغول کاری، اگه شیشه مربا تموم شد ،اگه جعبه مقوایی پیتزا و شیرینی خالی شد ،اگه شامپو تموم شد،قوطی شیر خشک دلبندت خالی شد،شيشه خيارشور و سس و آب معدنی و بطری آب میوه تموم شد،اگه خواستی اسباب بازی شکسته يا هرچیز پلاستیکی يا مقوايي يا فلزي و شيشه اي دور بندازی...یه کیسه پلاستیکی بزرگ بزار دم در هرموقع یکی از اینا تموم شدن لطف کن بندازش داخل اون کیسه و وقتی پر شد سرشو گره بزن، یا بندازش ظرف زباله یا ازش آویزون کن.میدونی چقد اجر کارت میشه؟؟ هم در حق طبیعت و هم در حق اون انسان زباله گردی که ضایعات بازیافتی خشك جمع میکنه لطف بزرگی میکنی و میدونم که پاداش این کار خوبت یه جایی به خودت برمیگرده 🙏🙏💚💚💚)اسم اين كار تفكيك زباله خشك در مبدا است كه در اكثريت كشورهاي اروپايي و جهان اول انجام ميشه
ببین عزیزم شما توی روابط بین خانوادت و همسر باید کاملا با سیاست باشی. هیچوقت نباید اصلا حرفی از دوتا ...

قبول دارم حرفات .من اصلا حرف نمیبرم بیارم نه حرف شوهرم به اونا میگم نه حرف اونا به شوهرم .حتی مشکلات خودمم بهشون نمیگم .مشکلات سر کارایی که خودشون میکنن اینقدر فرق میزارن یا زرنگ بازی درمیارن که شوهرم کفرش درمیاد .یه جاهایی هم شوهرم خیلی بدبین شده نصبت بهشون گیر الکی میده.یه چیزایی ام هست که تفاوت فرهنگامونه چون ما غریبه بودیم باهم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mnbvgy  |  18 ساعت پیش