هفته گذشته صبح الکی الکی با شوهرم حرفم شد. گفت ناراحتی برو. راه بازه. منم وسایلو جمع کردم. نمیخواستم برم. شوهرم هم سریع رفت سرکار. دیدم خیلی دلم گرفته. دلم هم تنگ شده بود برا مامانم. دیگه رفتم ترمینال. وقتی رسیدم شهر مادرم اینا به شوهرم زنگ زدم گفتم من رفتم
منم محلش ندادم. اصلا بهش زنگ نزدم. خوب خودش گفته برو. الکی الکی. مگه من مسخره اش هستم
اینو بدون همه مردا ی دنده لج دارن که اگر بیوفتن رو دنده لج ممکنه ی شبه زندیگتو به باد بدی فقط جهت نصیحت گفتم هیچ موقع سعی نکن رو لج بندازیش من خواهرشوهرم فقط برا ی قهر ساده اومده بود خونه باباش ووقصدش طلاق نبود چون سر ی موضوع کوچیک اومده بود قهر شوهرش لج کرد و طلاقش داد به همین راحتی
زندگی مگه مسخره بازیه به خاطر بچه ات هم که شده برگرد من رو مامانم هوو اومد مامانم به خاطر بچش موند اونوقت شما سر چه چیز الکی رفتی خونه مامانتگلم برگرد نزار موقعی که تو نیستی یکی دیگه جاتو پر کنه
الان بعد یک هفته گفت برگرد. گفتم خودت بیا دنبالم. گفت اگه بیام یک میلیون جریمه میشم. خودم هم دوست ندارم برم. احساس میکنم سبک میشم خودم برم. نظر شما چیه؟