ب من خیلی مگفتن بچه بیارید ولی ما شرایطمون جور نبودالان چندماه باهاشون قهر هستیم بخاطر دخالت هاشون نیمدونم وقتی حامله بشم چه واکنشی نشون بدن یا اصلا بیان یا تبریک بگن.بعید میدونم بیان یا تبریک بگن چون خیلی کینه ایی هستن
مگه میخوایم اورست و فتح کنیم یا هسته اتم شکافتیم خبر بدیم. تا ۵ ماهگی نگفتم اصلا دلیل نداشت خونشون بودم هی استفراع میکردم نادر شوهرم گفت شاید بارداری گفتم آره. گفتت اااا چند ماهه گفتم ۵ ماه. گفت خدارو شکر تمام
برا من شوهرم ب خواهراش گفت اونام ب مادرشون گفتن بعد زنگ زد ی تبریک فرمالیته گفت و بعدشم گفت دیگه نیاریدا همین یکی بستونه ،انگار خرجمون با اونه ،الانم ک ۳ ماهمه از همون روز دیگه ن زنگ زده ن اومده ببینه ک چکار میکنم و چجورم
من خودم خانواده همسر محسوب میشم😁
شب نیمه شعبان بود داداش گلم و زنداداشم حسابی تیپ زده بودن آرایش و لباس عالی و لبخند ب لب با جعبه شیرینی ماهم شام دعوت بودیم خونه مامانم خودم دوسال اقدامم نشده تا نشستم داداشم گفت بیبی چک مثبت شده😍😍ینی قیافه خوشحالش هیچوقت یادم نمیره ب بِی بی چک هم میگفت بیبی چک😂😂زنداداشم از خوشحالی اونشب کلا پذیرایی میکرد و میخندید🧿🧿🧿
خوشحال شدم براشون
خیلی دلم میخواد خودمم همچین شبی رو برا خودم رقم بزنم
خدایا گاهی نگاهی
مادر شوهر من هنوز خودش داره بچه میاره 6 تا داره بعد به من گفت همین یکی دیگه کافیه😂
خیلییی خوشحال شدن😍😍
پدر شوهرم اصلااااا ادم احساساتی نیست ولی اشکش ریخت و بلند شد پیشانیمو بوسید.مادرشوهرمم اومد بوسم کرد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
