تو اين مدت هم كه پاساژا تعطيله كلا ديگه اونجاست نره ام ١٠٠بار زنگ ميزنن
ريز زندگيمونو در جريانن
من خانوادشو دوست داشتم يه كار كرد زنگ ميزنن اعصابم خرد ميشه دلم ميخواد برم يه جا ديگه هيچ وقت نه شوهرمو ببينم نه خانوادشو
خودمم در آستانه ٣٠سالگي فقط دلم ميخواست زندگي داشته باشم كه با آرامش به مادر شدن فكر كنم