سلام بچه ها من از وقتی کوچیک بودم و یادم میاد خانوادم همیشه بهم میگفتن بدبخت بدشانسی جلو همه فامیلا منو کوچیک میکرن بد میکردن
میگفتن تو کودنیو......
اینقد که من اعتماد به نفس نداشتم هر کسی بهم زور بگه بگه من بهتر از توم اونقدر که بهم گفتن شده بود ملکه ذهنم
همه دوستام خودشونو بهتر از من میدونستم
داداشمم بهم زور میگفت حق نداشتم اعتراض کنم
تا این که بزرگ شدم
جوری بودم که ک بودم روم نمیشد حتی پیش مدیر مدرسه برم از همه خجالت میکشیدم خیلی کم حرف بودم
من از دبیرستان ب خودم آمدم یه کم اعتماد ب نفسمو بردم بالا تصمیم گرفتم دیگه از هیچ کسی خجالت نکشم
و از این نظر اوکی شدم
تا سوم دبیرستان دیگه اعتماد ب نفسم خوب شد دیگه نگا ب خودم که میکردم نمیگفتم زشتم
کلا خوب شدم اونم ب کمک دختر عمم
رفتم دانشگاه الان ترم 3دانشگاهم 20سالمه
اما هنوز اسر این هر ها تو من مونده
جوری که یکی یچی میگه نمیتونم خوب از خودم دفاع کنم
یا اجتماعی نیستم خوب
تو یه جمع میشینم زیاد نظر نمیدم کلا ساکتم
همش ب خاطر اون بچگیمع 😞
وگرنه من از همه دوستامم خوشکل ترم
و یه مشکل دیگه مادر من اصلا خاستگارامو بهم نمیگه
بهش گفتم چرا نمیگی اصلا جوابمو نمیده ب نظر من همین موضوع هم باعث میشه آدم اعتماد ب نفسش پاین تر بره
واقعا دیگه خسته شدم
و پسر عمم با من زیاد شوخی میکنه گفت الاهی ببینم
آب هم گیرت نمیاد بخوری
منظورش آینده بود
خودش زن بچه داره
هیچی نگفتم بهش
خیلی ناراحت شدم ایقد گریه کردم دوس ندارم کسی از این حرفا بهم بزنه ب نظرتون چی جوابشو میدادم
چی کار کنم واقعا دیگه نمیکشم 😞