پریا با ارمین اشنا میشه و میبینه حامد که دوست پسر دوستشه یکی از دوستای علی بوده از طریف حامد ادرس پریا لو میره و علی میاد سراغش
پریام زنگ میزنه رضا که بیا داداشتو جمع کن و نمیزاره زندگی کنم
بعد رضا پیشنهادشو میده ک باهم زندگی کنن
و پریام قبول میکنه و قدر خوانده شو میفهمه و جاریشم مجندو ازوداج نیکنه علی هم میره اطراف شیراز ی کار راه میندازع و ازدواج میکنه تامام