رضا ک خاست با پرستار ازدواج کنه پنهونی مادر پریا زنگ میزنه برضا وباهاش حرف میزنه وقانعش میکنه برا بچها نامادری نیاره
و وقتی ک علی خونه جدید پریا رو پیدا میکنه میره سراغش وتهدیدیش میکنه ک پول خونمو بده میخاس خونه مادرشچ بفروشه ک مادرش حق فروشو نداده بوده بهش پولارم ک زده بود ب حساب پریا بلند مدت بودن ب حساب خود مادره بود وفقط میتونسه سودشو ببره خلاصه زنگ میزنه ب مادرش برا کمک مامانشم میگ ب رضا زنگ بزن کمکت کنه اینم زنگ میزنه ب رضا