2777
2789

اسم رمان گرگ هایی به نام مرد

🐥🧸جییییییییغ جیییییییییغ جیییییییییغ....                       چیه؟  چرااینجوری نگامیکنی؟  جیغ ندیدی ؟امضای خودمه دوســ دارم جیغ بزنم   🔪🏃‍♀️تاحالادیدین کسی هم سگ اخلاق باشه🐶هم شوخ طبع👻 ودرعین حال مغرور😌ومهربون وخجالتی؟....سلام اون منم✋🏻  منوبی موقع ازخواب بیدارمیکنین قابلیت استخدام توداعش دارم🔪💔☠️

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

تو اون یکی تاپیک من خلاصه گفتم چیشد

قدر مادر را فقط نوزادی میداند که اگر تنی عطر مادرش را ندهد آن را پس میزند گمانم تنها اوست که میداند هیچکس جز مادر ارزش معشوق بودن را ندارد 
زدم اینو یه چیز دیگه اومد 

نمیدونم

ولی همین بود اسمش

🐥🧸جییییییییغ جیییییییییغ جیییییییییغ....                       چیه؟  چرااینجوری نگامیکنی؟  جیغ ندیدی ؟امضای خودمه دوســ دارم جیغ بزنم   🔪🏃‍♀️تاحالادیدین کسی هم سگ اخلاق باشه🐶هم شوخ طبع👻 ودرعین حال مغرور😌ومهربون وخجالتی؟....سلام اون منم✋🏻  منوبی موقع ازخواب بیدارمیکنین قابلیت استخدام توداعش دارم🔪💔☠️
توی نت بزنین میاره بالا براتون فک کنم اسم رمان گرگ های به نام مرد که حاوی چندین داستان این شکلی

همین دیگه همش میاد به جز همین دانلودش کردم این نبود 

خلاصه میگم 

خب مادر پاشد با گریه هوار که ای وای این کجا میره پ 

رف به مدیر گف اینو پیشه کسی نگی بین خودمون بمونه صبر کردن دختره از مدرسه برگشت خونه قرار شد از فردا تعقیبش کنن خلاصه با مدیر فردا زفتن دنبال دختره مامان اصن به رو دختره نیاورد که چیشده و فهمیده این چش سفید اصن مدرسه نمیره بعد رفتن دید آره رف خونه یکی اینا زنگ طرفو زدن یه پسره ورداشت مامان داشت از حال میرف مدیر گف به آقا پسر به نه نه ات بگو بیاد پایین پسره گف خونه نیست خلاصه با هزار التماس در و باز کردن مامان هوار هوار رفت تو خونه دید دختره با لباس خواب وسط خونه وایستاده چن تا سیلی زد بهش رف طرف پسره اونم حسابی کتکش زد بردنش کلانتری باباهه دختره اومد یه کتک ام از باباهه خورد بعد دختره چش سفید میگف امید باهام قهر میکنه شوهرمه نکبت بعد خلاصه هر طور بود باباهه رو آروم کرد زنش دختر رو انداختن تو انباری بعد مامانه رف درش آورد دید از حال رفت بعدکه آرومتر شدن این چش سفید و بردن پیش مشاور خلاصه دختره همه چیو اعتراف کرد که میرفتم پارک از اونجا امید میمومد منو میبرد خونشون اول بهم گل داد منم عاشقش شدم یه روز گف بیا زن و شوهر بازی اینم از خدا خواسته قبول کرده بعد هی میرفته زن و شوهر بازی کرده و .... اینااا بعد پسررو اعدام کردن دختره انقد بردن پیشه مشاور انقد مشغوولش کردن که یادش بره شوهرشو نکبت

قدر مادر را فقط نوزادی میداند که اگر تنی عطر مادرش را ندهد آن را پس میزند گمانم تنها اوست که میداند هیچکس جز مادر ارزش معشوق بودن را ندارد 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز