2777
2789

بچه ها ببینین چن روز پیش خواس منو بترسونه یه عکس از دستش فرستاد که خون اومده بود

رفتم اونجا دیدم سس ریخته رو دستش😐😐😐منم تا حد سکته رفتم و برگشتم😐😐😐

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بچه ها ببینین چن روز پیش خواس منو بترسونه یه عکس از دستش فرستاد که خون اومده بود رفتم اونجا دیدم سس ...

وقتی خابه با بالش بزن توی صورتش😂😂😂

قشنگ خودشو خیس میکنه

تو نخ ما نباش گره میخوری

برو تو کمد قایم شو 😂

زندگی موسیقی گنجشک هاست🕊🕊                                            زندگی باغ تماشای خداست🌳                                                 زندگی یعنی همین پرواز ها 🦋       صبح ها 🌻🌱                                                          لبخندها 🙂🧡                                                             آواز ها 🎵..

بذار بره دشویی درو ببند پشت سرش )ترجیحا ازین دشوریای ته حیاط که سوسکم داره توش  )

Wonyoungism🦢🌷                                                         ˗ˏˋ ♡ ˎ       تمام دلخوشی زندگی من اینست ֶָ֢.که وقت مرگ بیایی و مرگ شیرین است ✨🍯   ߊ‌ܨ ܥܼߊ‌ܔ ܥ‌‌ܠܣߊ ܫܠܨ ܩوܠߊ ܩوܠߊ ༯ ܢܚ݅ߊ‌ܘ ܩܝ‌ܥ‌‌ߊ‌ܔ یߊ ܫܠܨ ܩوܠߊ ܩوܠܙ                                                                                                                                                                     "INTP⋆.˚✨️⋆

ووووووی🌚🌝

براش بی بی چک مثبت بفرست

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
بذار بره دشویی درو ببند پشت سرش )ترجیحا ازین دشوریای ته حیاط که سوسکم داره توش    )

😕😑😑😑😑😑یه بار امتحان کردم سوسک هم داخلش بود رف اون داخل داش با سوسک حرف میزد😂😐😐البته سوسک پلاستیکی بودا😂😂😂🙌🏻🙌🏻🙌🏻🙌🏻

من کتک نمیخورم اما خب میترسم خودمم یترسم😂😂😂😂😂😂😂

خخخخخ من کتک خوردم ولی از ته دل خندیدم.شوهرم میگف فک کردم شب اول قبرمه 😂😂😂

افتخارنان بیر ترکم 😊😊😘

@asiasa  

آرزوهستم ۲۰ سالمه😑این روزا مثل شیشه شدم زود میشکنم ولی بد میبُرَم....😎اگه تو شاخی ب ماچه تو جات رو سرگاوه ن اینجا😏ی مشت لَجَن با من لَجَن....😶اگه غرورم بشکنه با تیکه هاش شاهرگ زندگیتو میزنم....😏نزار سَر ب سَرم من خودم دردسَرم😎باشه شما جلو ما پُشتیم ...ولی بدون مَسیری ک میری گرگاشو ما کُشتیم...😏
تا حالا رابطه نداشتیم🥴😂

حالا بفرست بگو با گرده افشانی باردار شدم

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز