2777
2789
عنوان

ببیاین ی داستان ترسناک بگم هرکیم خواستید تگ کنید

| مشاهده متن کامل بحث + 156 بازدید | 25 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

داستان دوم

 بسم الله 

مادر مادربزرگم سید بود اسمشم سعادت 

ی روز تو روستا چون دستشویی تو خونه ها نبود اومد بره تو شب دستشویی بیرون ی هو میبینه رو سقف دستشویی ی دختر مونارنجی با پاهای سم و موهاشم بافته بوده نشسته بسم الله میگه الفراااااار

دلتنگ چهره ای هستم که نمیدانم خاک با او چه کرده است .......
بیشتر

خب ی درصد شارژ دارم ولی میگم

پدربزرگ پدری مامانم ی روز ساعت دو شب بعد از ابیاری درختاش میره حموم عمومی که نزدیک باغه بوده لباس گلیاشو بشوره و خودشم تمیز کنه میبینه دنگ دونگ صدا میاد صدای رقص و شادی میاد میره تو میبینه عروسی جناس اونا اسمشو میدونستن میگن اسماییل بیا عروسیمون شرکت کن اونم میره دست میزنه بعدشم اومدن بهش پول بدن قبول نمیکنه و میره 

دلتنگ چهره ای هستم که نمیدانم خاک با او چه کرده است .......

پدر بزرگ خودم که تو سراب ساعت ۳ صبح میرفت ابیاری بچه بودیم ازش میپرسیدیم جن دیدی ؟ میگفت جن ندیدم تو عمرم 

واقعا نمیدونم بعضیا راست میگن دروغ میگن؟

دلتنگ چهره ای هستم که نمیدانم خاک با او چه کرده است .......
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  22 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش