دیگه خسته شدم لمس شدم با دعواشون مشکل ندارم عادت کردم به سر و صدا بعدش مامانم میاد غر می زنه فلان کرد بهمان کرد آخرشم به این نتیجه میرسه تو کردی 😑😑😑😑
دیگه واقعا خسته شدم کنکوریم ولی نمیشه خوند تو این خونههههه داداشم واقعا مخ بود تو ریاضی اما اونم نتونست قبول بشه چون نمیشه خوند اینجا ...
گاهی وقتا دلم میخواد چند سال دیگه مهاجرت کنم برم شرایطش رو دارم اما میترسم باز دلم واسشون بسوزه نتونم برم میترسم این روز های بدم رو این حال بدم رو این ذلتی ک توش بزرگ شدم یادم بره .
من تو کل عمرم همش استرس کشیدم همش گریه کردم اما باز صدای خنده هام از همه بلند تره اما انگار میخوان اون چند لحظه رو ازم بگیرن چیکار کنم بتونم بیخیال باشم و درس بخونم 😣😕😟