من اینازم... 
یه دختر نوجوون که مثه یه بچه ۱۴ ساله میخنده و مثه یه پیرزن ۶٠ ساله اشک میریزه:)... 
یه روز داشتم تو وات میچرخیدم که دیدم از طرف اکسم یا همون رل قبلیم یه پیام جدید دارم فقط یه سلام داده بود منم بلاکش کردم چون واقعا ازش متنفر بودم به کسی که واقعا دوسش دارم و باهاش تو رابطه بودم این جریانو گفتم اونم گفت شمارشو بده و اینا باش حرف میزنم گفتم باشه یه چن روز گذشت دیدم نسبت بم سرد شده منم نمیتونستم این رفتاراشو تحمل کنم بهم نمیگفت چیشده میگفتم مهدی اون پسره چیزی گفته بت؟!میگفت نه اصن حرف نزدم باش منم باور کردم گفتم باشه یه روز دیدم بم پیام داده گفته اگه یه روز نبودم مراقب خودت باش هیچی دیگه دعوامون شد و اینا کات کردیم بعد چن روز فهمیدم با یکی از رفیقای دخترش وارد رابطه شده وقتی فهمیدم داغون شدم الانم انقد فشار روانی روم بود اومدم اینارو میگم خلاصه وقتی کات کردیم هنو باهم دوست معمولی بودیم چون واقعا نبودش سختههههه همش میگفت یه رابطه ای بود تموم شد اما الکی الکی که نمیشه تا اینکه فهمیدم اکسم بش گفته ایناز وقتی با تو تو رابطه بود با منم بود بش گفتم مهدی واقعا باور کردی؟؟؟گفت بیخیال منم به شرافت و پاکیم قسم خوردم که همچین چیزی نبوده چون واقعا نبوده،یه سال همه زندگیمو گذاشتم به پاش و شدم مرهم زخماش و درداش اما خودشم میگفت من لیاقتتو ندارم ادم لاشی هستم تو برو به زندگیت برس منم گفتم اوایل رابطه قول دادم تا تهش باشم این چیزا تو مرامم نیس پای همه چیت هستم و خودم درستت میکنم اما سرنوشت منو ازش جدا کرد فک نکنین مجازی بود و اینا از این چیزای بچه بازی نبود اون ادمی بود که بدون من یه ثانیم تحمل نداشت:)چشماتونو باز کنین دخترا این پسرا ارزش قلب سادتونو ندارن خلاصه دیگه کلا ولش کردم و رفتم الانم میدونم بدون من خوشحال تره منه ساده هنو منتظرم برگرده:)