اره مامانم رفته پیش ی دعانویس برا کتاب باز کرده گفته ترسیده بیاد بهش دعا بدم من نرفتم هنوز
ولی سوم دبیرستان بودم داشتیم میرفتیم شلمچه تو راه خواب بودم معلممون دوستام اومده بودن بالا سرم رو صورتم نقاشی میکشیدن وقتی از خواب پاشدم اون جمعیتو دیدم بالا سرم خیلی بد ترسیدم از همون موقع حرکات موند روم اکثرا صبحا یا شبا ک دیر میخوابیدم میومد سراغم تا رفتم دکتر گفت صرع داری....
هیچ وقت کسیو با وحشت از خواب بیدار نکنین خیلی بده میشه مث من ی عمر درگیر ی بیماری