بچه ها من با شوهرم دعوام شده یعنی مادرشوهرم پرش میکنه اونم شروع میکنه دعوا منم جوابشو میدم با مادر شوهرم تویه ساختمانیم اون به جز شوهرم دیگا بچه ای نداره مسأله اینجاس من دوتا بچه دارم یه دختر شش ساله یه پسر پنج ماهه دخترم تا قبل از زایمان دخترم خیلی بهم وابسته بود اما الان تو دعوا راحت مادر بزرگش انتخاب کرد و رفت طبقه پایین پیش مادرشوهرم الان هفت ساعته رفته و به من سر نزده راستش من احساس خطر میکنم که این زن بچمو ازم بگیره اینو بگم مادرشوهرم خیلی سیاست مدار و زبان بازه و مدام بین مارو بهم میزنه و دخترمو میکشونه طرف خودش درحالیکه خداوکیلی من مادر خوبی براش بودم منتها با ورود بچه دوم الان کمتر براش وقت میزارم چون نمیرسم الان نظر شما چیه
از خونه مادر شوهرت فرار کن تا بلایی که سر من اومد سر دخترت نیاد منم دقیقا وسط یه همچین جنگی بین مامان و مامان بزرگم بزرگ شدم و هنوز صدماتش در زندگیم هستش
خدایا شُکرت که من مامان یه نی نی سالم و صالح و زیبا شدم، ♥️دوست عزیزم میشه واسه اینکه نی نی ام،سروقت خودش سالم بیادبغلم یه صلوات بفرستی،ممنونم🤗..خدایا نی نی ام رو سالم سروقت خودش بزاربغلم آمین♥️
مادرش شوهر خواهرمم اینکارو میکنه گاهی خواهرم میگه من طلاق بگیرمم این به یورش نیست از بس بی وفاس ماما ...
بچه من واسم حرف میاره البته من مادرشوهرمو میشناسم نیازی به حرف دخترم نیست دقیقا مادرشوهرم یه زن خودخواهی و فقط بفکر سلامتی خودش و ضربه زدن به بقیس حتی خواهر برادراشم باهاش قطع ارتباط کردن
تا وقتی که خونه مادر بزرگم زندگی میکردیم طرف مادر بزرگم بودم و حتی میتونم بگم مامانمو دوست نداشتم
وقتی ۱۴ سالم شد از خونه مادر بزرگم بلند شدیم رفتیم جای دیگه اون موقع طرف مامانم شدم البته دیگه عقلمم میرسید بزرگ شده بودم
خدایا شُکرت که من مامان یه نی نی سالم و صالح و زیبا شدم، ♥️دوست عزیزم میشه واسه اینکه نی نی ام،سروقت خودش سالم بیادبغلم یه صلوات بفرستی،ممنونم🤗..خدایا نی نی ام رو سالم سروقت خودش بزاربغلم آمین♥️
اخه مساله اینجاس گاهی اوقات همین مادرشوهر مارو تا مرز طلاق میبره و ازین کارش سود میبره چون دخترم بهش وابسته میشه و دیگه هرجا برم میگه باید عزیزجونو ببریم یا اگر تونه فامیلم برم باید زودی برگردم چون دخترم دلش براش تنگ میشه متاسفانه شوهرمم خیلی بچه دوسته حرف حرفه دخترمه
عزیزم بنظر یکم زود قضاوت نکردی!؟ شما که حرف هردو طرف دعوا رو نشنیدی شاید حق با اون پیرزن بیچاره باشه
مادر شوهرم شصت سالشه سی و پنج ساله ورزش میکنه مربی ایروبیک و بوکس هستش دو پسر داره یکیش یه کمی از نظر ذهنی مشکل داره ولی اونم زن داره زنشم افسردگی داره کلا با مادرشوهرم قطع ارتباط کرده چون شوهرشم مشکل داره مادرشوهرم زیاد بهش گیر نمیده چون پسره از لحاظ جنسی ضعیف هم هست در مقابل شوهرمن خوشتیپ و ورزشکاره و زندگی همشون رو دوش اینه کلا مادرشوهرم عین خیالش نیست وقتی پدرشوهرم مرد باوجودی که خیلی براش جا گذاشته بود از حقوق توپ و سه واحد اپارتمانشو به نامش زده بود عین خیالش نبود جلو مردم یه کم دادو هوار و گریه میکرد بعد که کسی نبود لباس سیاهش همون روز اول در آورد گفت من کلافه میشم ولی تا کسی میومد میپوشید شبانه هم هنوز هفت شوهرشم تموم نشده بود با شوهرم و خواهرزاده میرفتن کلوپ قهوه خانه ها الانم مدام بوتاکس و دماغم عمل کرده پوستشم کشیده مانتو و پالتو کوتاه میپوشه و کلا به تیپ و سلامتیش خیلی میرسه انواع داروهای تقویتی دست به سیاه و سفید هم نمیزنه این کمترین چیزاش بنظرت همچین شخصی پیرزنه و بدترش اینکه نمیزاره من کاری کنم مثلا بوتاکس زیباسازی چیزی به شوهرم گفته این کارا تو سن بالا باید انجام شه البته شوهر به من نمیگه اون گفته از زبون خودش میگه