دایییم و زنش 
اه اه اه خالمو بد کردی با این تاپیکت اسی 
یادشون افتادم نکبتا 
انقد ک مردم ازارن ن تنها خودشون ی دختر بچه دارن اون بدتر از خودشونه 
بخدا وسایل بزنه بشکونه این ننه بابا صدا ازشون در نمیاد 
مهمونمون ک میشدن من شبش عین چی میخوابیدم از خستگی
البته بگم ک چقدر حرص میخوردم قبلش 
همیشه میخواستن بیان من عزا میگرفتم 
خب ن ک دختر خونه بابا بودم 
مجبور بودم دیگه تحمل کنم 
اخرش مهمه ک پاشونو بریدم   فکر نمیکردم نمک انقدر عالی ار کنه 
  ریختم تو کفتش س تا شون   بخدا دیگه پیداشون نشد الان 3 ساله من دارم زندگیمیکنم