من خودم تو خونه تنها بودم
حوله رو کابینت بود
داشتم خونه رو تمیز میکردم بعدش رفتم دستم رو شستم خواستم دستم رو خشک کنم دیدم حوله رو کابینت نیست
دنبالش گشتم دیدم مرتب تا شده تو کشو هستش
یه بار هم کوچیک بودم مامانم اینا خونه نبودن داشتم تلویزیون نگا میکردم که یه لحظه چشمم افتاد به پله های خونمون که یکی سفید پوشیده بود داشت من رو نگا میکرد بعد من هی نگا میکردم سرش رو میکشید اون ور تا دیده نشه