2777
2789
معلومه ک نه مادرشوهرا میگن مهم پسرمونه ک میاد عروس نیاد جهنم

آره بابا 

نترسید روزی خورشید متلاشی شود و همگی ما از سرما بمیریم ، بترسید روزی برسد که زنان بخواهند محبتشان را از مردان دریغ کنند..آن وقت همگی از سرما خواهیم مُرد..

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مگه چی گفتی بهش؟ من بیشتر سعی میکنم سکوت کنم و فکر میکنم اینطوری بدتره

منم همیشه سکوت میکنم اما دیگه یه مدت بود خیلی میگفت منم گفتم بابام هرکاری میکنه صلاح میدونه که انجام میده و درباره ی مامان بزرگم اشتباه میکنی من دوس ندارم کسی درباره ی فامیل و خانوادم حرفی بزنه، آخه حق داشتم بابام تا حالا درباره ی یه آدم دیگه اظهار نظر نکرده اما اون خیلی درباره ی بابام حرف میزد

چه اشی یعنی همسرتونو تحریک کرد علیه شما؟

اره

گفت به من سلام نکرده

البته من ازش دلخور بودم که باهاش سنگین رفتار کردم

ولی انقدر بد گفت به همسرم دعوایی شد که نگم برات  

تا الان هم به روم میاره گاهی 

درموردخانوادم  بود هی دخالت میکرد ،بد جوابشو دادم ،من ادمیم ک بخوام تسویه کنم طرفو تنهاگیر میارم ی حا تنهاگیرش اوردم انچنان حالی ازش گرفتم ،از اون ب بعدم تو جمع هم اخلاقم باهاش مثل قبل نشد ،ب کل خیلی عوض شدم و اونم حساب برد ،

ابن اخریشه 

زنگ زد گفت فلان غذا رو میخورین درست کنم گفتم آره خواهش میکنم 😂 به جای دستتون درد نکنه گفتم خواهش میکنم 😅

بگذار مسخره کنند چادرت را .سیاه بودنش را. چهره بدون آرایشت را.می ارزد به یک لبخند مهدی فاطمه(عج)🥲

ی بارم راجع ب پس اندازم نظر میداد ،هی فضولی میکرد اینکارو کن اونکارو کن بده خونه بخرید فلان منم میدیدم اولا ک  جهاز ندارم‌باید بخرم ددما بابام میدونه پس اندازو چیکارکنم باید اجازه بده ،چنان جوابشو دادم عین لبو سرخ شد ،اخرش ففط هی لبخند میزد ماسمالی میکرد ،درجا میخکوب کرد ،اخه چن روز قبلشم پیش خواهر شوهرم غیبتمو کرده بود تووهرشوهرم تو پی ام گفته بود ،بعد رفتیم خونه شوهرم دیدپی امارو  ،،فرداش رفت خونه مادرش عصبی ،هم اونو دعوا کرد بابات فضولی پس انداز هم ابجیه رو ک دیگه پیام نده ،مامانه ی کم پشت سرم خرف زد شوهرم اورد گذاشت کف دست من ،دوروز بعد رفتم خونش اوتجام همه تو حیاط بودن این تنها بود تو هال ،رفتم حسابی شستمش و انداختمش رو بند خشک بشه ،اخرش گفت من دیگه حرفی نمیزنم دیگم حرفی نزد ،

من خیلی بد تسویه میکنم ولی قشنگ میشه اخرش😂😂😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز