ی بارم راجع ب پس اندازم نظر میداد ،هی فضولی میکرد اینکارو کن اونکارو کن بده خونه بخرید فلان منم میدیدم اولا ک جهاز ندارمباید بخرم ددما بابام میدونه پس اندازو چیکارکنم باید اجازه بده ،چنان جوابشو دادم عین لبو سرخ شد ،اخرش ففط هی لبخند میزد ماسمالی میکرد ،درجا میخکوب کرد ،اخه چن روز قبلشم پیش خواهر شوهرم غیبتمو کرده بود تووهرشوهرم تو پی ام گفته بود ،بعد رفتیم خونه شوهرم دیدپی امارو ،،فرداش رفت خونه مادرش عصبی ،هم اونو دعوا کرد بابات فضولی پس انداز هم ابجیه رو ک دیگه پیام نده ،مامانه ی کم پشت سرم خرف زد شوهرم اورد گذاشت کف دست من ،دوروز بعد رفتم خونش اوتجام همه تو حیاط بودن این تنها بود تو هال ،رفتم حسابی شستمش و انداختمش رو بند خشک بشه ،اخرش گفت من دیگه حرفی نمیزنم دیگم حرفی نزد ،
من خیلی بد تسویه میکنم ولی قشنگ میشه اخرش😂😂😂😂