منو همسرم نامزد بودیم عقد نبودیم هنوز دو روز بعد نامزدیمون گفت بیا بریم خونمون گفتم نه من روم نمیشه.گفت بیا همه منتظرتن میگن بیارش...خلاصه رفتم.الان ۵ سال از ازدواجم میگذره هنوز قیافه مادر شوهرم یادمه و تو دلم نفرینش میکنم.رفتیم خونه دیدم کسی نیست فقط مادرشوهرمه همچین قیافه گرفت واسم اخم کرد که کاملا متوجه شدم منظورش اینه که واسه چی اومدی فکر کرده بود اومدم خیلی معذرت میخوام اومدم عشق بازی با پسرش...مقصر شوهرم بوده دوست داشته برم خونشون بی قصد و غرض بنده خدا قبل عقد دستم بهم نزد ولی مادر شوهرم با اون رفتارش داغونم کرد حالا تو که عقدی ولی از الان جلو این رفتارش واینستی دو روز دیگه احترامتو نداره
تازه فکر کن اولین باره بعد نامزدی رفتم خونشون فقط با عصبانیت گفت اب میخورید بیارم واستون ک گفتم نه تمام تنم از لحنش قیافش رفتارش می لرزید خدا لعنتش کنه