از هریت تابمن کسی که برده ها رو فراری میداد پرسیدنسختترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چی بود؟ گفت:قانع کردن یک برده به اینکه تو برده نیستی ........ مشکل اینجاست که ما خودمونم ارزش خودمونو نمیدونیم 😞 به امید روزی که صلح در سرارسر جهان برقرار بشه و همه با عقاید و افکار متفاوت کنار هم خوشحال و بدون تفرقه زندگی کنیم 🙃. بزرگترین آرزوم تساوی حقوق زن و مرده و اینکه خانوما ارزش خودشونو بدونن هستش 🤗🤗🤗
همیشه ک نباید منتظربود اطرافیان بهت تبریک بگن خودت بخودت تبریک بگو خوشحال باش بخودت برس وبرای خودت ارزش قائل باش هیچوقت منتظر هیج دستی ونگاهی نباش ک به سمتت بیاد .ایشالله تمام آرزوهات خاطره بشن ❤❤❤
گاهی سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی، گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری، سکوت گاهی یک اعتراضِ وگاهی هم انتظار امابیشترمواقع سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که دروجودت داری توصیف کنه و این یعنی همون (تنهایی) 😔 تجربه بهم ثابت کرد اونی که میخوای توو زندگی هیچوقت نمیشه، فهمیدم کسی که باهاته الزاماً دوست نیست.فهمیدم که بیتفاوتی بزرگترین انتقامِ.. تنفر ی نوع عشقِ، دلخوری وناراحتی ازمیزان اهمیّتِ.. غرور بزرگترین دشمن وخدا بهترین دوستِ.. فهمیدم رفتن همیشه ازروی نفرت نیست، هرکسی زبونش نرمِ دلش گرم نیست.. هرکی اخلاقش تنده جنسش سخت نیست.. هرکی میخنده بدون دردوغم نیست.. ظاهر دلیلی برباطن نیست.. فهمیدم کسی موظف به آروم کردنت نیست.. فهمیدم جنگ کردن باخیلیا اشتباه محضِ.. فهمیدم خیلی موقع ها خواسته هات حتی باگریه والتماس هم انجام نمیشه.. فهمیدم گاهی اوقات توو اوج شلوغی (تنهاترینی).. گاهی اوقات صمیمی ترین دوستت میشه غریبه ترین آدم.. گاهی اوقات باهمه وجودت کسیو دوست داری که اون نمیبینتت.. گاهی اوقات بایدرفت....باید دل کند....باید گذشت....باید رد شدو عوض شد😔