بگم براتون که من چندین ماه پیش رفتم خواستگاری(جریانش رو مفصل توی تاپیک های قبلی هم گفتم) کسی که واقعا و قلبا و شدیدا دوسش داشتم و دارم و فرداش بهم گفتن اره و بعدش گفتند نه و من پیگیر بودم که چرا نه آخر نمیدونم پیگیر که چه عرض کنم ۳ شبانه روز تلفن از دست من و خانوادم نمی افتاد ولی مگه جواب میدادن؟ نه خودش نه باباش نه مامانش بعد سه روز یهو مامانش به مامانم پیام داد که کاری داشتید اینقدر زنگ زده بودین؟ مامانم بلافاصله زنگش زد و گفت آخه چرا گفنید نه مادرش با لحن طلبکارانه ای گفت من که نمیدونم به آقامون زنگ بزنید ایشون گفتند نه حرفشونم حرف هست و عوض نمیشه از خودشون برین بپرسید حالا ما امیدواریم که پسرتون خوشبخت بشن ولی نه با دختر ما. دیگه مامانم و بابام به پدرش زنگ نزدن البته قبلش هم پدره جواب نمیداد.
خلاصه این را بگم این ترم یکی از اساتیدمون یک کتابی را معرفی کردند که از بهمن هست همه ورودیمون دنبالش هستن و اصن پیدا نمیشه من به همه جا و همه شهر ها زنگ زدم و آخر توی عید یه آقای فروشنده ای در شهر دیگه ای ۱۰۰۰ کیلومتر اونطرف تر گفت یکی دارم ولی خودشون نمیفروشم قیمتش ۷۰ تومنه چاپ ۹۴ کپی اش را میفرستم صفحه ای ۵۰۰ تومن کتاب ۵۰۰ صفحه بود و شد ۲۵۰ هزارتومن و برای من فرستاد. دیروز که پستی آورد عذاب وجدان گرفتم که نامردیه این کتاب رو تو داری و بچه ها ندارن مخصوصا ته دلم میگفت که اون دختر نداره و رفتم توی صفحه چت اش با کمال تعجب دیدم از بلاکی درم آورده و خوشحال شدم و سریع نوشتم سلام شما کتاب دکتر فلانی رو تهیه کردید؟ و دیدم آفلاینه بعدش صبح دیدم نوشته بود "نه" فقط همین منم نوشتم نگران نباشید من کپی اش را پیدا کردم و میفرستم براتون بعدش نوشت "لازم نیست" نوشتم میخواید تک تک صفحاتش را پی تی اف میکنم و میفرستم براتون؟ و باز فقط نوشت "نه" منم نوشتم تعارف نکنید و دیگه جوابی نداد. من خدا رو شکر میکنم که بعد چندین ماه یه چیزی بهم گفت یا اصن لیاقتش رو داشتم که حتی یه نه برام تایپ کنه ولی ناراحتم که واقعا نمیدونم چرا اینجوری شده من خیلی دوسش دارم به نظرتون سرد شده؟ از من بدش میاد؟ چرا میخواد منو بکوبه؟ دعا کنید مهرش برگرده خیلی دوسش دارم بی نهایت .