یه خاطره تعریف کنید
سه سال ویک ماهه وارد خانواده شده،دقیقا سه ساله باهم قهریم.
منو جاریام دستمون تو یه کاسه است 🤣
هر نقشه ای باشه همه با هم انجام میدیم
خداروشکر ندارم😂😂
جاری ندارم و نخواهم داشت😌
شوهرم ماموریت کاریه جاریم برگشت گفت تنها رفته با دختر برنگرده منم گفتم اتفاقا بهش گفتم ۴تا دختر باخودش بیاره برای بقیه . مادرشوهرم و خواهرشوهرم کیف کردن و مدام میگفتن دمت گرم جوابشو دادی
شمارمو عوض کردم رااااحت شدم
باهاش مثل خودش رفتار میکنم مثلا جاریم عادتشه میخواد بدونه ما کجا میریم چکار میکنیم بخاطر همین هرجا مبره عکس میفرسته برا شوهرم منم مثل خودش عکس میفرستم به همین راحتی
حالا ما معمولا حواب میدیم به عکساش که خوش بگذره یا مبارک باشه ولی اون هیچی جواب نمیده از حسودی
نه اتفاقا چند بار که جوابشو بدم منم عکس بفرستم دبگه نمیکنه
منم اوایل فکر میکرذم محلش ندم بهتره دیدم بدتر کرد حتی کلیپ میفرستاد از خنده های موذیانش کنار شوهرش منم عین خودش کردم الان کمتر ازین جلف بازیا میکنه
قبلا اعتقاد داشتم کسی که اذیتم میکنه محلش ندم یا بی تفاوت باشم ولی دیدم فایده نداره دارن بدتر ازم سو استفاده میکنن منم کلا اخلاقمو عوض کردم با همچین ادمایی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
0 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
