2777
2789
عنوان

___بعضیـــــــــا هستن ... ___

| مشاهده متن کامل بحث + 5849 بازدید | 387 پست
بعضی ها هم هستن که نـه از سـرت می*افتــن نـه ازچــشمت ! اونا کجــای دلـت نشستـن ... کـه جاشون اینـقدر امـنه
به من قول بده در تمامی سال هایی که باقی مانده تا ابد مواظب خودت باشی دیگر نیستم که یادآوریت کنم میروم نه اینکه دوستت نداشته باشم نه بین خودمان بماند از اضافی بودن خسته ام..

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام ممنون بخشید ماهم مزاحم شدیم دیگه
به من قول بده در تمامی سال هایی که باقی مانده تا ابد مواظب خودت باشی دیگر نیستم که یادآوریت کنم میروم نه اینکه دوستت نداشته باشم نه بین خودمان بماند از اضافی بودن خسته ام..
ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭ ﮔﺸﺘﻲ ﻣﻴﺰﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﻩ ﮔﻴﺮ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻭ ﻛﻤﻲ ﺯﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺎﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺣﺘﻤﻲ ﺳﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﯿﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺭﻩ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻲ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ . ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﺭﻩ ﻻﺷﻪﺀ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﻴﻔﻜﺮﻱ ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﺣﻴﺎﻧﺎ ﺩﺭﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩ ... ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎ؛ ﺍﺯﺁﺩﻣﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺩﻫﻴﻢ ﺑﻩ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﺑﺠﺎ . ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﻛﺳﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﻳﺶ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻭﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻨﻲ ..... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻤﺎﻥ .... ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺨﻨﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .. ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻫﺎ ﺷﻮ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺒﺨﺶ ﮔﺎﻫﯽ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ
به من قول بده در تمامی سال هایی که باقی مانده تا ابد مواظب خودت باشی دیگر نیستم که یادآوریت کنم میروم نه اینکه دوستت نداشته باشم نه بین خودمان بماند از اضافی بودن خسته ام..
آزادی تنها این نیست که بانوان هموطن خرمن گیسو در باد افشان ﮐﻨﻨﺪ؛ آزادی تنها این نیست که تو با جفت خود در خیابان آزادانه قدم بزنی، آزادی تنها این نیست که تو نیمه شب مست در کنار زاینده رود غزل بخوانی، آزادی تنها این نیست که بانوان پوست تن را بی‌ هیچ حجابی به بوسه‌ آفتاب کنار دریای خزر و خلیج پارس بسپارند، آزادی تنها این نیست که پسرکى لب دخترکی را از سر شوق ناگهان در پیش چشم مردم ببوسد، اینها ابتدائی‌ترین حقوق انسانی‌ است... آزادی این است که نه تو به نیمه عریان بودن دیگرى کار داشته باشی‌ نه او به حجاب تو، آزادی این است که نه من به میگساری تو کار داشته باشم‌ نه تو به نماز شب من، آزادی این است که نه تو به بی‌ خدایی من کار داشته باشی‌ نه من به خدا داری تو، آزادی این است که نه، تو به زور در پی‌ نوشاندن شربت کوثر به من باشی،‌ و نه من به زور در پی‌ بخشیدن لذت شراب به تو ... آزادی این است که نه دین تو بر من حکم براند نه من تو را بی‌ دین بخواهم، آزادی این است که نه تو مرا با بی‌ دینی من تکفیر کنی،‌ و نه من تو را با دین تو تحقیر... سیمین بهبهانی
به من قول بده در تمامی سال هایی که باقی مانده تا ابد مواظب خودت باشی دیگر نیستم که یادآوریت کنم میروم نه اینکه دوستت نداشته باشم نه بین خودمان بماند از اضافی بودن خسته ام..
J سیمین بهبهانی : وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه من دوتا فنجان چای هم دفن کنند!! شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید... بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش ... همانهایی که بی اجازه واردشدند خودخواهانه قضاوت کردند بی مقدمه شکستند وبی خداحافظی رفتند! بهشت جای دیگری نیست... بهشت اول : آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد بهشت دوم : دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد بهشت سوم : خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد بهشت چهارم : معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش هم سنت شد تا یاد بگیری بهشت پنجم : آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی بهشت ششم : دوستیست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند آری بهشت همین حوالیست ... مادرت را بنگر... پدرت را ببین .. خواهر یا برادرت را حس کن .. دوستت را به یاد بیاور... عشقت را از خاطرت بگذران... "نگرانم برایت" یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت... بهشت را با همه قلبت حس کن ، همین نزدیکیست..
به من قول بده در تمامی سال هایی که باقی مانده تا ابد مواظب خودت باشی دیگر نیستم که یادآوریت کنم میروم نه اینکه دوستت نداشته باشم نه بین خودمان بماند از اضافی بودن خسته ام..
ﺁﻣﺪﯼ، ﺁﻣﺪﻧﺖ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺭﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ: ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﭼﺮﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ؟ ﻗﺎﺿﯽ ﻋﺎﺩﻝ ﻗﺼﻪ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺩﻝ ﺑﺎﺧﺖ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﯾﮏ ﺩﺍﺩﺳﺮﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺷﺮﻗﯽ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻮ ﺷﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺧﯿﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﻏﺮﺏ ﮔﺮﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ، ﻃﺎﻟﺐ ﺳﻮﮊﻩ، ﻫﻤﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺍﻧﺪ ﺳﻮﮊﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺷﻌﺮ ﺷﻌﺮﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ، ﺗﻮ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺯﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺁﻣﺪﻧﺖ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺭﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﭘﺮ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ... ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺁﻣﺪﻧﺖ، ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ؟
به من قول بده در تمامی سال هایی که باقی مانده تا ابد مواظب خودت باشی دیگر نیستم که یادآوریت کنم میروم نه اینکه دوستت نداشته باشم نه بین خودمان بماند از اضافی بودن خسته ام..
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز