آقای موسوی گفت نمیدونه چه دلیلی داشته که پسرم برنگشته سمتم ، ولی لبخند ها و نگاه هاش معنی داره و بی هدف نیست.
منم گفتم ، هدفم از این همه پیگیری و دکتر و ....
اینه که اگر قراره زودتر اقدامی کنم یا دارویی لازم باشه ، زودتر پسرم تحت درمان قرار بگیره.
اما متخصص اعصاب اطفال ، گفت فقط کاردرمانی، بازی درمانی، گفتاردرمانی.
همین.
جلسه ی بعد ، سر آقای موسوی خلوت تر بود.
کلاس علی ، روی تخت چرمی بزرگ ، همون طبقه بالا انجام شد.
پتوش رو پهن کردیم ، و علی رو خوابوندم روی پتو ، کاردرمانش بالی سرش نشست.
علی برگشت ، و جواب لبخند کاردرمانش رو با لبخند داد.
آقای موسوی گفت ، خدا لعنت کنه کسی که گفت این بچه اتیسمه!
به این خوبی داره لبخند منو پاسخ میده و ......
من بغضم رو خوردم.
این اتیسم چیه که همه ازش اِبا دارن.
قبلا هم گفته بود تورو خدا اصلا شما نگید اتیسم.
چرا میگید اتیسم؟
حتی کاردرمانی توی تهرانم گفت من نمیگم این مشکل هست.
همه انگار ازش فرار میکنن.
اما تنها منم ک میبینم و میفهمم پسرم توی دنیای دیگه ای هست انگار.
و به اسمش عکس العمل نشون نمیده.
کلی علایم بچه های توی طیف رو نداره، اما بازم رفتارش طبیعی نیست.
اما کاردرمانش میگه مشکلش motor delay هست و با کاردرمانی خوب میشه.
روز دوم ، علی بازم زیاد گریه کرد و انگار آب توی گلوش گیر کنه ، چند باری سرفه هم کرد.
کاردرمانش گفت که از دستاش راضیه اما از کمرش نه.
و تمرینهایی ک توی خونه باید انجام میدادم رو تغییر داد.
و تاکیدش رو گذاشت روی اون هایی ک بیشتر با کمر و لگن مرتبط هست.
علی امروز کلا از قبل از اومدن به کلاس هم یک کم دل و دماغ نداشت.
توی کلاس هم اذیت بود.
توی خونه سعی میکنم تمرین ها رو باهاش انجام بدم ، اما واقعا خیلی وقت ها فرصت نمی کنم.
آریو هم زیاد میاد توی دست و پام و حس میکنه یه بازیه ، و از اینکه با علی وقت میگذرونم و بهش ور میرم ، حسودیش میشه.
کلا هم حس میکنم چون تبحر کاردرمانش رو ندارم علی بیشتر بی تابی می کنه.
به کاردرمانش گفتم که سعی کنن جلسات بیشتری بذارن ، و هر روز کلاس باشه تا فرصت ها رو از دست ندیم.
علی از قبل از عید پاهاش رو حالت چهاردست و پامیکرد.
ولی اصلا روی دستاش بلند نمیشد.
جدیدا با نرمش های زیادی ک روی دستش انجام دادیم ، گاهی آرنج و ساعد دستش رو از روی زمین بلند میکنه.
خودش رو می کشه یا پرت میکنه جلو تا ب وسیله ای برسه.
و گاهی هم تلاش هاش منجر به این میشه ک عقب عقب بره.
اما دغدغه من توجه اش هست.
به اسمش خیلی خیلی خیلی کم پاسخ نشون میده.
زیاد با خودش بازی می کنهگاهی به جایی خیره می شه.
در عوض پاسخ لبخند هامون رو میده.
با داداشش بازی می کنه.
امکان نداره آریو بره سمتش و لبخند نزده بهش و ذوق نکنه.
بعد از این داداش، با اون یکی داداشش هم همینطور اما ما نه!
به قول محمد ، مشکل اینه شماها رو آدم حساب نمیکنه .
قان و قون داره و آوازم میخونه.
خوراکش و دفعش خوبه حتی بهتر از قل دیگش