2777
2789
عنوان

روزگار منو پسرم۳

748 بازدید | 39 پست

سه جلسه آخر کاردرمانی ، قبل از عید و بعد از تهران اومدنمون بود.

ب آقای موسوی پیام داده که میخوام با خودتون کلاس داشته باشه.

نمیدونستم  خانمی که بعضی جلسات جای خودش میذاره ، خانمشه.

اونم کارش بد نبود ولی احساس میکردم بچه همون قدر گریه میکرد ولی ملایم تر باهاش کار میشد.

و بیشتر از اینها ، از اینکه مدام وسط تمرین کردن ساعتش رو چک میکرد ، ناراضی و ناراحت بودم.

دوست دارم کسی که با بچم کار میکنه ۶ دانگ حواسشو بده به کار.

اولین جلسه بعد از برگشتن از تهران ، کلاس علی توی اتاق پایین تشکیل شد.

پتوی نازک مسافرتی رو انداختیم.

و آقای موسوی شروع کرد.

کف دستاش رو ماساژ داد.

و بعد هم تمرین هایی ک روی دست بمونه رو شروع کرد.

در مورد دکتر تهران و مراحلی ک رفتیم صحبت کردیم.

گفتم ک برای کاردرمان نوشته ASD

.

همونجا سرچ کردم و نشونش دادم.

گفت همونجور ک گفته قبلا ، طبق تجربه ی من این نیست.

علی حین کاردرمانی گریه میکرد.

و کافی بود من بهش نگاه میکردم ، ناخودآگاه کلی فکرای آزار دهنده میومد توی ذهنم و اشکام سرازیر می شد.

و همینجوری از گوشه ماسک ، اشکام میرفت پایین.

این جلسه سعی کردم یک کم حواسمو به گوشی پرت کنم، تا از گریه های علی ناراحت نشم.

همش هم این میومد توی ذهنم که تقصیر تمام این دردهایی ک میکشه منم.

من بودم که با اختیار ۱۰۰ درصد خودم اونا رو آوردم توی این دنیا.

همه چی رو هم کنترل کرده بودم.

با سواس و دقت .

فقط یک چیز رو کوتاهی کردم.

اگر pgd میکردم احتمال این مشکل به یک چهارم حداقل تقلیل پیدا میکرد.

نمیتونستم خودمو ببخشم و خودم رو مقصر میدونستم.

قبل از تهران رفتن ، کاردرمانش گفته بود نمیخواد بچه رو اذیت کنین و مدام از این دکتر ب اون دکتر.

فقط تاخیر رشد داره.

و بعدا گفت فقط برای اینکه شش دانگ دلتون راضی بشه ببرینش که ببینین چیزی نیست.

وقتی دکتر آزمایش و ام آر آی و نوار مغز  و شنوایی سنجی رو دید و گفت سالمه سالمه نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت.

آقای موسوی گفت که از اتاق برم بیرون و با تاخیر بیام و کنار بشینم.

تا ببینیم عکس العمل علی چیه؟

بعد از کلی گریه و انجام نرمش روی بدنش ، وقتی کاردرمانش علی رو گذاشت روی زمین ، برنگشت سمت من تا بغلش کنم.

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

آقای موسوی گفت نمیدونه چه دلیلی داشته که پسرم برنگشته سمتم ، ولی لبخند ها و نگاه هاش معنی داره و بی هدف نیست.

منم گفتم ، هدفم از این همه پیگیری و دکتر و ....

اینه که اگر قراره زودتر اقدامی کنم یا دارویی لازم باشه ، زودتر پسرم تحت درمان قرار بگیره.

اما متخصص اعصاب اطفال ، گفت فقط کاردرمانی، بازی درمانی، گفتاردرمانی.

همین.


جلسه ی بعد ، سر آقای موسوی خلوت تر بود.

کلاس علی ، روی تخت چرمی بزرگ ، همون طبقه بالا انجام شد.

پتوش رو پهن کردیم ، و علی رو خوابوندم روی پتو ، کاردرمانش بالی سرش نشست.

علی برگشت ، و جواب لبخند کاردرمانش رو با لبخند داد.

آقای موسوی گفت ، خدا لعنت کنه کسی که گفت این بچه اتیسمه!

به این خوبی داره لبخند منو پاسخ میده و ......

من بغضم رو خوردم.

این اتیسم چیه که همه ازش اِبا دارن.

قبلا هم گفته بود تورو خدا اصلا شما نگید اتیسم.

چرا میگید اتیسم؟

حتی کاردرمانی توی تهرانم گفت من نمیگم این مشکل هست.



همه انگار ازش فرار میکنن.

اما تنها منم ک میبینم و میفهمم پسرم توی دنیای دیگه ای هست انگار.

و به اسمش عکس العمل نشون نمیده.

کلی علایم بچه های توی طیف رو نداره، اما بازم رفتارش طبیعی نیست.

اما کاردرمانش میگه مشکلش motor delay هست و با کاردرمانی خوب میشه.

روز دوم ، علی بازم زیاد گریه کرد و انگار آب توی گلوش گیر کنه ، چند باری سرفه هم کرد.

کاردرمانش گفت که از دستاش راضیه اما از کمرش نه.

و تمرینهایی ک توی خونه باید انجام میدادم رو تغییر داد.

و تاکیدش رو گذاشت روی اون هایی ک بیشتر با کمر و لگن مرتبط هست.

علی امروز کلا از قبل از اومدن به کلاس هم یک کم دل و دماغ نداشت.

توی کلاس هم اذیت بود.


توی خونه سعی میکنم تمرین ها رو باهاش انجام بدم ، اما واقعا خیلی وقت ها فرصت نمی کنم.

آریو هم زیاد میاد توی دست و پام و حس میکنه یه بازیه ، و از اینکه با علی وقت میگذرونم و بهش ور میرم ، حسودیش میشه.

کلا هم حس میکنم چون تبحر کاردرمانش رو ندارم علی بیشتر بی تابی می کنه.


به کاردرمانش گفتم که سعی کنن جلسات بیشتری بذارن ، و هر روز کلاس باشه تا فرصت ها رو از دست ندیم.


علی از قبل از عید پاهاش رو حالت چهاردست و پا‌میکرد.

ولی اصلا روی دستاش بلند نمیشد.

جدیدا با نرمش های زیادی ک روی دستش انجام دادیم ، گاهی آرنج و ساعد دستش رو از روی زمین بلند میکنه.

خودش رو می کشه یا پرت میکنه جلو تا ب وسیله ای برسه.

و گاهی هم تلاش هاش منجر به این میشه ک عقب عقب بره.

اما دغدغه من توجه اش هست.

به اسمش خیلی خیلی خیلی کم پاسخ نشون میده.

زیاد با خودش بازی می کنه‌گاهی به جایی خیره می شه.

در عوض پاسخ لبخند هامون رو میده.

با داداشش بازی می کنه.

امکان نداره آریو بره سمتش و لبخند نزده بهش و ذوق نکنه.

بعد از این داداش، با اون یکی داداشش هم همینطور اما ما نه!

به قول محمد ، مشکل اینه شماها رو آدم حساب نمیکنه .


قان و قون داره و آوازم میخونه.

خوراکش و دفعش خوبه حتی بهتر از قل دیگش

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

چند وقتشه؟

    🌹من شیعه هستم من امام علی را دوست دارم...🌹       🌴🌴الحمد لله الذی اجعلنا من المتمسکین بولاية مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و الائمة المعصومين علیهم 🌴🌴                                                                                            شادی روح پدر بزرگم و شفای بیماری من و پدر مادرم صلوات میفرستید؟                        

جلسه بعدی رو گذاشتن برای فردا.

اما ۴۵ دقیقه قبل از کلاس کنسل کردن و برای روز بعدش گذاشتن.

روز بعدش ک آخرین جلسه قبل از سال جدید بود ، خوشبختانه پدرش هم از تهران اومده بود و علی رو دوتایی بردیم پیش کاردرمانگر.

علی هم اینبار زیاد گریه کرد.

مخصوصا که رو کمر و دستاش توامان کار میکرد.

چند بار آخر هم توری نگهش داشته بود ک خودش دستاش رو بذاره زیر بدنش‌

اما علی اولش مقاومت میکرد و هر چی گریه میکرد و سعی میکرد بلند بشه ، آقای موسوی مانعش میشد تا بالاخره دستاش رو میذاشت روی زمین و بهشون تکیه میزد.

منم سعی میکردم با همسرم حرف بزنم یا توی اینترنت بچرخم تا حواسم پرت بشه و شاهد اذیت بودن و گریه های پسرم نشم.

همسرم مدارک علی رو فرستاده بود پیش یک دکتر خوب مغز و اعصاب اطفال توی مشهد ، اون هم گفته بوده ک فقط یه تاخیره و مشکلی نیست.و حتی کاردرمانی هم نمیخواد و بیخودی بچه رو اذیت نکنین.

اما من به حرفش اعتماد ندارم.

ما میدونیم مدارکش سالمه سالمه.

اما از نظر شناختی و رفتاری یه جای کار میلنگه.

و واقعا این مشکل رو تا دکتری بچه رو ویزیت نکنه نمیتونه بگه .


توی یه خوف و رجای عجیبی گیر افتادم.

نمیتونم خودمو ببخشم.

فقط یک بار توی عمرم ، نهایت کار و تلاشی رو که میتونستم و از دستم برمیومد نکردم ، و بدشانسی بدجور گذاشت توی کاسه ام!

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار

چرا عذاب وجدان داری عزیزم...َشما بهترین مادری برای اون

زندگی بافتن یک قالیست.نه همان نقش و نگاری که تو میخواهی...نقشه را اوست که تعیین میکند....تو فقط بافنده ی خوبی باش...نقشه را خوووووب ببین...نکند آخره کار قالی زندگی ات را نخرند!!!
جلسه بعدی رو گذاشتن برای فردا. اما ۴۵ دقیقه قبل از کلاس کنسل کردن و برای روز بعدش گذاشتن. روز بعدش ...

عزیزم من قبلا تاپیکهاتون رو دنبال میکردم تموم قسمتها رو خوندم واقعا لذت میبردم و انگار باهاتون زندگی میکردم. مدتی تاپیکهاتون رو گم کردم ندیده خیلی دوستتون دارم.

مرا هزار امید است و هر هزار تویی...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792