سلام بچه ها به مرز جنون رسیدم واقعا دارم دیونه میشم من چیکار کنم چرا با این مرد ازدواج کردم ؟چرا این زن دست از سرمون برنمی داره چی میخواد از زندگیمون ،تعطیلات نوروز رو پیشش بودیم الان میخواد سیزده بدر هم پیشش باشیم شوهرمم میگه سیزده رو میرم پیش مامانم و تو و بچه هم با خانواده خودتون برین
مثل منی تازه ما تو یه حیاطیم هر روز ور دلشونه روزهای مثل سیزده رو هم میگه پیش پدر و مادرش باشیم منم شب یلدا و چهارشنبه سوری نرفتم خونه بابام ولی پایین پیش اونا هم نرفتم شوهرم هم بعد از شام رفت پایین یه ساعت نشست اومد بالا چهارشنبه سوری هم رفتیم حیاط ولی خونشون نرفتم قبلا خیلی می رفتم خونشون ولی قدر ندونستند جاریم هم تو حیاط ولی اون خیلی کم میره خونشون دیدم به اون بیشتر اهمیت میدهند منم دیگه کم رفتم
به خاطر میخی نعلی افتادبه خاطر نعلی اسبی افتادبه خاطر اسبی سواری افتادبه خاطر سواری جنگی شکست خورد به خاطر شکستی مملکتی نابود شدو همه این ها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود
میگه با خانواده من بیا منم گفتم تعطیلات اول عید رو اونجا بودیم سیزده با خانواده ی من میگه نه منم گفت ...
بگو انشالله مادرت میمیره زندگیم سامون میگیره
گاهی فکر میکنم درست از همون لحظه ای که دستای کوچولوتو توی مانیتور دیدم با انگشتای ظریفت فهمیدم دنیا میتونه برام اندازه ی دستات باشه و معنای زندگی یعنی بودنت عشق کوچولوی من با دستای خوشگلت برا همه کسایی که آرزو دارن مامان بشن دعا کن خدا یدونه مثل تو بزاره تو دلشون تا معجزه ی خدا رو حس کنن❤❤تیکر تولد گل پسرمه به وقت یک سالگی🥳