۴ ماهه عقدن امروز قرار بوده برن مسافرت ولی ب آبجیم نگفتن فقط اومدن دنبالش بردنش خونه خواهرش ..اونجا دیده دارن وسیله جم میکنن برن سفر گفته کجا میرین گفته میریم مسافرت آبجیمم گفته من امادگی ندارم و میخاسته قبلش بگین بهم مادرشوهرشم گفته برو بچه ننه مث عقب افتاده هایی و از این حرفا خواهرم گفته درست حرف بزنین شوهرش زده تو صورتش لبش پاره شده هیشکی ام جلو شو نگرفته شوهر خواهرش با خواهرش بدترین حرف هارو گفتن ب آبجیم گفتن انقدر زشتی خجالت میکشم عکستو نشون دوستام بدم درو هم قفل کردن نمیزاشتن بره بیرون ... یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم خواهرمه گریه میکنه توروخدا کمکم کنین دارن منو میکشن اینجا گفتم کجا گف خونه خواهرش منو بابا و مادرم رفتیم اونجا یه حرفایی بدی زده شد دامادمون و شوهر خواهرش مارو از خونه بیرون کردن مادرم خیلی عصبانی شد تو حیاط داد میزد و فوش های بدی میداد ب جاری خواهرشوهرش تو کوچه گف برین جاری فلان شدنتون رو جمع کنین و فلان شوهر خواهرش ب همسرم زن زده ک زنت اومده در خونمون ب فوش بسته مارو چنتا حرف دیگم بارم کرده گفته زنتو فلان و بهمان تو رو خدا بگین چیکار کنیم ؟