من دیروز رفتم که انباریو تمیز کنم بعد تا من رفتم یه گربه سریع از پنجره فرار کرد
منم پنجره رو بستم که دیگه نیاد
حالا از دیشب تا صبح پشت در اون انباری میو میو میکرد
هی چنگ مینداخت میخواست بازش کنه ولی نمیتونست
خیلی تلاش میکرد بره داخل
تا من میرفتم ببینم چشه فرار میکرد ازم 😐
مامانم میگه ولش کن جای گرمم نرم پیدا کرده عادت کرده داره تلاش میکنه دوباره بره توش
دیشب اصن خواب نداشتم از بس میو میو کرد تا صبح هم خواب خونه میدیدم که خونمون عوض کردیم به یه قصر
خلاصه که امروز صبح گفتم نکنه بچش اون تو گیر کرده
چون باردار هم هست
رفتم دیدم نه هیچی نیست
چرا اینجوری میکنه دیوونم کرده از منم میترسه فرار میکنه😑