منو دختر خاله شوهرم خیلی دوست بودیم اون از همه ماجرای رفت و امدم خبر داشت اما نمیدونم چرا باهام این کارو کرد ،کاری کرد که همه چیزو پشت سرم ول کنم و برم
بهمن ماه من از اصفهان راهی شیراز شدم که برای اسفند ماه و عروسی اماده شم ( تنها اومدم برادرمم شیراز بود )
شوهرم از یزد حرکت کرد سمت شیراز که من دو الی سه ساعت بعدش رسیدم
اما متاسفانه با صحنه ای رو به روشدم که تو فکرمم نمیگذشت موقه ایی که اومدم خونه ای که طبقه بالای خونه پدرشوهرم بود جهازمم چیده بودم ، دیدم کسی نیست جز دو نفر یکیش شوهرمه که فقط با یه شورت روی تخته و دختر خالش با تاپ و شورت تو اشپزخونه داشت شربت اماده میکرد
این صحنه رو که دیدم شلوغش کردم که شوهرم تو حالت خواب و گیجی و تَوَهم بود اومد سمتم هر چی میخواست بگه و توضیح بده نمیتونست و نمیدونست چه خبره با سرو صدای ما همه امدن بالا که دیدن دختر خاله خانم تند و تند داره لباس میپوشه و داره گریه میکنه
( برا یه لحظه فکر کردم الانه اس که بگن کات )