2777
2789
عنوان

نفرت من از زن سابق شوهرم

4234 بازدید | 91 پست

سلام امیدوارم کامل بخونید بعد قضاوت کنید


نظر همگی محترمه و همچنین نفرت هم یه احساسه که شاید بهم پیدا کنید



خانواده من و شوهرم اشنایی دیرینه دارن پدرم و پدر شوهرم رفیق بودن،، اما از این نوع خانواده هایی بودن که به رسوم قدیمی فقط با دخترای فامیل ازدواج میکردن و غریبه ایی نداشتن



و اماااا من تو سن ۱۳ سالگی به شدت عاشق شوهرم شدم که با کلی مخالفت بعد یک سال تو سن ۱۴ سالگی عقد کردیم ،روز ها گذشت و گذشت که قرار بود اسفند  ۱۵ سالم بشه یه عروسی بگیریم و بریم خونه ی خودمون ( همسرم ۴ سال ازم بزرگتره )


ولی

ماجرای طلاقم از همسرم دلیلش فقط و فقط سه عفریته بودن ( مادر شوهرم ،، خاله ی شوهرم  و دختر خاله ی شوهرم همون زنی که ،،،،زن سابق هست )😑


زن ها زمانی تصمیم می گیرند تنهایی شان را پر کنندکه نگاهی تهِ تهِ دلشان راخالی کرده باشد💗 ....  ^به 

منو دختر خاله شوهرم خیلی دوست بودیم  اون از همه ماجرای رفت و امدم خبر داشت  اما نمیدونم چرا باهام این کارو کرد ،کاری کرد که همه چیزو پشت سرم ول کنم و برم  


بهمن ماه من از اصفهان راهی شیراز شدم که برای اسفند ماه و عروسی اماده شم ( تنها اومدم برادرمم شیراز بود )


شوهرم از یزد حرکت کرد سمت شیراز که من دو الی سه ساعت بعدش رسیدم



اما متاسفانه با صحنه ای رو به روشدم که تو فکرمم نمیگذشت موقه ایی که اومدم خونه ای که طبقه بالای خونه پدرشوهرم  بود جهازمم چیده بودم ، دیدم کسی نیست جز دو نفر یکیش شوهرمه که فقط با یه شورت روی تخته و دختر خالش با تاپ و شورت تو اشپزخونه  داشت شربت اماده میکرد


این صحنه رو که دیدم شلوغش کردم که شوهرم تو حالت خواب و گیجی و تَوَهم بود اومد سمتم هر چی میخواست بگه و توضیح بده  نمیتونست و نمیدونست چه خبره با سرو صدای ما همه امدن بالا که دیدن  دختر خاله خانم  تند و تند  داره لباس میپوشه و داره  گریه میکنه


( برا یه لحظه فکر کردم الانه اس که بگن کات )


زن ها زمانی تصمیم می گیرند تنهایی شان را پر کنندکه نگاهی تهِ تهِ دلشان راخالی کرده باشد💗 ....  ^به 

حالم بد بود صبر نکردم  و با اولین اتوبوس برگشتم اصفهان اومد دنبالم و هر چی میگفت قبول نکردم بچگی و نادونی کردم ولی دیگه توان حرف زدن رو نداشتم هر چی میگفت من ساز خودم رو میزدم طی چند روز خونه رو جابه جا کردیم چون دست بردار نبود ،دیگه خبری ازم نشد و غیابی جدا شدیم برای حفظ ابرو با دختر خاله خانم ازدواج کرد و اینو هم بدونید با اینکه کاری نکردن دختره کتمان کرد و چیزی نگفت


و همه ی این ماجرا ها زیر سر مادر شوهرم و خاله شوهرم بود که از کار این دختر خبر داشتن ولی چون منو نمیخواستن این کارو کردن  هم ابرو بردن هم ابرو خریدن


منم کلا قطع رابطه کردم و با حالت دبرس به زندگیم ادامه دادم گذشت و گذشت تا بعد چند سال ....


سه سال پیش که طلاق گرفتن و همسرم یه جورایی با پرس و جو منو پیدا کرد


 ماجرارو از اول تعریف کرد خیلی اومد و رفت تا قبولش کردم اما به قیمت طرد شدن از طرف یه عده ای دو ساله که دارم با همون شوهر اولم زندگی میکنم و کاش حماقت به خرج نمیدادم و همون موقه به حرفاش گوش میکردم نفهمیدم چطوری بدون اون عمرم گذشت و الان یه لحظه دوریش برام سمه


،،،،،،،،،،،،



نفرتتون رو اعلام کنید 😐

زن ها زمانی تصمیم می گیرند تنهایی شان را پر کنندکه نگاهی تهِ تهِ دلشان راخالی کرده باشد💗 ....  ^به 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب ادامش

بازم نشد.باور کن آنقدر ها هم سخت نیست فهمیدن اینکه بعضی ها می آیندکه نمانندنباشندنبینندو تــو اگر تمامی دنیا را هم حتی به پایشان بریزی آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنندتا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند که بروند دور شوند.که نمانند اصلا پس به دلت بسپار وقتی از خستگی های روزگار پناه بردی به هر کسی لااقل خوب فکر کن ببین از سر علاقه آمده، یا از سر … !تا دنیایت پر نشود از دوست داشتن هایِ پر بغض که دمار از روزگارت درآورد !
حالم بد بود صبر نکردم  و با اولین اتوبوس برگشتم اصفهان اومد دنبالم و هر چی میگفت قبول نکردم بچگ ...

بعد چند سال دوباره ازدواج کردین؟ 

ماجرا چی بود؟ چی توضیح داد؟ 

من باید تا پایان سن ۲۵ سالگی به اهداف اولیه ام( تسلط به زبان اسپانیایی،مدرک آموزشگاه نقاشی و تحصیل دررشته نقاشی، به اتمام رسوندن سطح دو و ادامه سطح سه حوزه ) برسم ....برام دعا کنید ک ثابت قدم بمونم و پشتکار داشته باشم من باااااااید ۲۵ سالگی احساس کنم ک از خودم راضیم .در تاریخ ۱۷فروردین ۱۴۰۰ شروع کردم به رژیم و ورزش 🤞🏻 برام دعا کنید لطفا

چرا شوهرت و دختر خاله اش جدا شدن...



بازم نشد.باور کن آنقدر ها هم سخت نیست فهمیدن اینکه بعضی ها می آیندکه نمانندنباشندنبینندو تــو اگر تمامی دنیا را هم حتی به پایشان بریزی آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنندتا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند که بروند دور شوند.که نمانند اصلا پس به دلت بسپار وقتی از خستگی های روزگار پناه بردی به هر کسی لااقل خوب فکر کن ببین از سر علاقه آمده، یا از سر … !تا دنیایت پر نشود از دوست داشتن هایِ پر بغض که دمار از روزگارت درآورد !
حالم بد بود صبر نکردم  و با اولین اتوبوس برگشتم اصفهان اومد دنبالم و هر چی میگفت قبول نکردم بچگ ...

چرا نفرت

فقط بگو دلیل اون کار چی بوده؟

از من میپرسن چرا انقدر جدی هستی؟؟چرا انقدر بیحوصله وبیحالی؟؟چرا حوصله هیچیو نداری؟؟چرا مثل یه تیکه سنگی؟چرا هیچی نمیخندونتت؟؟چراانقدر مغروری؟؟.     باید بگم هر سنگی از اسمون خدا اومد خورد توسر من حالا که مقصر بودم چه نبودم هرچی بودم خداسریع تقاصشو گذاشت تو‌کاسم ولی مشکل میدونی کجا بود؟اینجابود اونایی که هرکاری باهام کردن هنوزم دارن عشقو حال میکنن. بخاطر اینه مثل یه تیکه سنگم اره من اینم یه تیکه سنگ بی احساس   کاربر ⬅️‌ @saramaman ➡️هستم☹️ترکوندنم🥺
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792