سلام
فردا قراره برم خونه بابام و جدا بشیم
دیروز دیگه واقعا تحملم تموم شده بود به شوهرم گفتم دیگه نمیتونم ادامه بدم و بهتره جدا شیم اونم گف اره منم خیلی فکر کردم بهتره جدا شیم
شوهرم میگه تو خوبی من اشتباه کردم زن گرفتم به درد زندگی متاهلی نمیخورم
شهرمون کوچیکه دیگه هپش زیر طعنه ی مردمم ، میدونم بابام دق میکنه
همش به فکر خودکشیم
دارم دق میکنم
هیشکی نیس باهاش حرف بزنم