شوهر دختر دایی همسرم رو میگم
یه بار تو خیابون منو دید با مادر شوهرم (اصلا خوشم نمیاد ازش) گفت که حتما باید مارو برسونه وقتی سوار شدیم همش تو آینه ایما اشاره میکرد منم دییگه اصلا بهش توجه نکردم این قضیه برا یه سال پیش بود،دیگه هر جا دیدمش حتی جواب سلامشم نمیدم
تا اینکه شنیدم زنش(مریم) قهر کردنی اومده خونه باباش.حامله م بود ۴ ماهه.
مریم گفته بود یه مدت مشکوک بوده بهش تا اینکه یه روز که شوهره میره حموم چندتا شماره مشکوک تو گوشیش میبینه و ذخیره میکنه گوشی خودش
اتفاقا همون موقع هم یکی اس میده عشقم ساعت ۵ فلان جا بیا منم میام
دختره م زنگ میزنه باباش میگه همچین چیزی
میگه شماره دختره رو بیتر و خودتم نمون خونه وسایل جم کن بیا اینجا