باهمسرم بعد از ده ماه دوری سازش کردیمو برگشتیم ماشینش ک جای مهریم توقیف کرده بودمو ازاد کردمحسابشم ازاد کردم حدودا ۳ هفته باهم بودیم ماشینشو انتقال داد ب نام پدرش من خونه بودم دخترکم خیلی گریه میکرد بهش زنگ زدم ک بیا خیلی خستم اونم یساعت بعد با مامانش ک رفته بود خونه ابجیش اومد بهونه کرد ک منم حالم بده سرماخوردگیتو ب منم دادی بهم گفتن ممکنه کرونا داشته باشم و اینا خیلی مشکوک بودن مادرپسری مامانشم گفت بلندشو وسایلاتو جمع کن توکه اینجا کاری نداری خونه مامانت بهتر بهت میرسن دخترتو بغل میکنن تو استراحت کنو اینامنم ساده دیدم همسرم کارت بهداشت دخترمو دفترچه و شناسنامه منو کارت ملیمو داروهامو همه چیزو واسم گزاشت داخل ساکم گفت وسایلای بچروهم جمع کن لازمت میشه منم جمع کردم خیلی عصبی بودم ی بحث کوچیکی هم کردیم خونهمامانم اینا نزدیک خونه باباشه خونه منم حدودا یساعتو نیمی فاصلست
خلاصه ک میگفت نمیتونم ببرمتون تو راه چپ میکنم خستم مریضم و این حرفا منم گفتم یا خودت منو ببر یا اینکه من نمیرم اونم اصرار ک نه بشینین ماشین برین دیگه چه کاریه من بیامو اینا تا اینکه دبد من مقاومت میکنم گفت باشه خودممیبرمتون