میدونم این مشکلم حل نمیشه فقط برا درد و دل تایپ میکنم
سه سال قبل با کسی عقد کردم ک زمین تا اسمون فرق داشتیم ، از نظر فرهنگی و خیلی چیزایه دیگ ، ب خاطر شغلم و اینکه خونوادم داغون نشن ، گفتم بسازم ولی خسته شدم ، شوهرم محبت نمیتونه کنه ، بسیار خسیس ، جانماز اب کش ، تحت سلطه شدید مادر هیله کارش ، فوق العاده تنبل ، مرد باید پشتوانه باشه ولی انگار من پشتوانه مالی و مشکلاش بودم ، چقد باهاش راه اومدم ک زندگی بگذره ، چقدر دوستام و فامیلام گفتن این ب درد نمیخوره ، دیگ تصمیم ب جدایی گرفتم ، یک ساله میگذره و به شدت سخت میگذره ، ما تویه محیط کار میکنیم و تهمتایی ک تو محل کارم داره بهم میزنه خیلی بده ، همه اون رو ادم خوبی میبینن چون چهرش به شدت غلط اندازه و ادم بده من شدم ، اشک خونوادم رو ب خاطر همین سیاستش در اورد ، اول ب توافقی راضی شدیم ، یهو قبل از عید دقیقه نود ، زد زیرش و گفت باید سکه و طلا و مبلغی پول بدی تا طلاقت بدم ، بعداز تعطیلات عید وکیلم میخاد پرونده کیفری براش تشکیل بده ، ولی مطمینم این اتفاق تموم نمیشه ، خیلی فرسایش داشتم ، افسردگی شدید ک تحت درمانم ، مهمترین ازمون های زندگیم رو گند زدم و مجدد سال بعد ازمون میکیرن ، احساس حقارت شدید پیش خونواده ، بی قراری های زیاد تویه خلوت ، انگشت اتهام و تهمت مردم ب سمتم ب عنوان زن مطلقه یا کسی ک تویه رابطه مشکل از منه . در معرض شدید قضاوتم ، تهدیدم میکنه برایه اذیت کردنم ، هیچ راه برگشتی مجود نداره چون ب هم علاقه ای نداریم ، ولی نزدیک بود چن روز قبل من از برزخ نجات پیدا کنم ، حالا دوباره تو برزخم با شرایط خیلی بدتر . ای کاش .... هوف بیخیال .
میدونم چیزی درست نمیشه ،
فقط اگ تو زندگیتون مشکلی دارین ، صد برابر بزارین روش ، و بدونین اون مشکل صد برابره برایه من اتفاق افتاده ،
حالم خوب نیس اصلا و امیدی ب اینده نیس