هیچی
با اینا رابطه نداشتن ولی با خانواده ی زهره داشتن
بعد هی زهره زنگ میزد تیکه مینداخت که بچه ی داداشت ۱ سال و نیمش شد چه جور عمه ای هستی که ندیدیش. اینم بهش گفت مگه میذارین ببینیمش . زهره گفت خوب میتونین بگین عکس بگیرم که
بعد اسی به زهره پیام میده عکس براش بفرسته ، عکسی که زهره میفرسته عکسیه که بچه هه در حال حرکته و هیچیش معلوم نیست . اسی بهش بر میخوره میگه که عکس بهتر نداری واضح تر باشه ؟ زهره هم میگه نه ازش عکی نمیگیرم در حالی که خیلی عکس میگرفته
خلاصه اینجا دل اسی شکست
از اینجا به بعدشو نخوندم . ترکید