من بهدخاطر چندین موضوع که بهم خیلی بر خورده تصمیم گرفتم از مادرشوهر چیزی نگیرم....
اولا چیزی نمیده .... هر صد سالم یه چیزی بده اشغال میده
... چند موردشو میگم
تازه عروسی کرده بودیم یهو در حد خیلی کمتر ازنیم کیلو لوبیا داد... منم با تعجب وتو رودرواسی گرفتم اومدم خونه دیدم پر از شپشه اس در حد دایناسور....چیزی نگفتم...
بعد از باغشون میوه اورده بود پدر شوهر به زنش گفت به اینا میوه بده ببرن... در حد چهارتا سیب که زمین خورده و ترکیده داده بود بهمون...به پدرشوهرم هم نمیگه که چکار میکنه....
... خلاصه اخرین بار که میوه داد زردالو سبز پراز کرم که مزهداب میده در حد ۲۰ تا دونه داده بود به شوهرم اورده بود خونه اینکارو قبلنم کرده بود....
اخرین بارم گوشت داده بود هرسال عید قربون میکشن... بعد به ما استخون بالای کتف بوقلمون پوستشو کنده بود شبیه ماهیچه در اورده بود (جایی که من میندازم دور) با یه استخون ماهیچه گوسفند که کامل کامل گوشتشو گرفته بود با کلی استخون درشت راسته که کامل کامل گوشتشو گرفته بود کهداندازه یه ورقم گوشت نرود بهش با دنبه...یه کم هم گوشت بود که بو میداد... دیگه خیلی بهم بر خورد گفتم دیگه از مادرشوهر چیزی نمیگیرم....
حالا الان زنگ زده به شوهرم که بیا بابات گوشت چرخکده گرفته ببر.... به نظرتون چکار کنم؟من خودم باید گوشت و ببینم چربی شو بگیرم بشودم خودم چرخ کنم ...
کلا هم از دستشون خیلی ناراحتم خیلی کارهاشون بهم برخورده
به نظرتون شوهرم بره بگیره؟ یا نه نمیخواد ؟؟