س روزه با شوهرم قهریم ی دعوای خفن زدیم چون بهم ی حرف زشتی ت دعوا زد جلو مامانم بعد دیروز چون ناراحت بودم مامی جانم منو برد گفت باید برا خودت لباس بخری برام همه چی خرید مانتو کفش روسری شلوار امروز شوهرم زنگ زد گفت سلام کجایی گفتم خونه کارم داری؟ گفت آره بیا بریم برات لباس بخرم دلش سوخته ب حسابی منم گفتم من خریدم خیلی تعجب کرد گفت چی خریدی گفتم لباس گفت خدافز با حرص گوشیو قط کرد از ی طرف میگم کاش گفته بودم هیچی نمیخام ببینم چیکار میکنه شاید پیگیر میشد تا زودتر اشتی کنیم از ی طرف میگم خوب کاری کردم بفهمه نباشه من لنگ اون نیستم چون خیلی خودشو گرفته شما چی میگین