من حسرت به دل مامان بابام گذاشتم 🥴
هفت ماهم كامل نبوده
مدام گريه ميكردم يه شب بابام ميگه اخه بابايي چته كجات درد ميكنه ؟
منم دستمو گذاشتم روي گوشم زدم زيرگريه گفتم گوش گوش
بردنم دكتر كلي مسخرشون كرده گفته اره عمو ؟ مامان بابات ديونه شدن
بابام گفته اقاي دكتر كارگرم ولي احمق كه نيستم
دكتر ميگه عموجون كجات درد ميكنه ؟ بازم دستمو گذاشتم روي گوشم گفتم گوشم
🥴
همون موقع ها راه هم افتاده بودم شدم عشقِ دل دكتر طباطبايي خدا رحمت كنه ايشون رو
ولي هيچ وقت اسم ميبرم نميگم مامان بابا
خيلي هم بابام عاجزه