منم مشابه تو بودم همش مريض و زير سرممم
يني بعدا فهميدم عصبي شدم
ازدست خودم در كل ناراحت بودم كه چرا ازدواج كردم و اومدم توو ي خونه تنها نشستم
اخه همسرم سركارميرفت بعدش ي نهار ميومد و دوباره ميرفت تا ١٠ شب
خلاصه كه كلي دوا و درمون و قرص و كوفت و زهرمار ، اخرفهميدم همش عصبيه
من سالممم
تو هم تنها نمون وفشارعصبي بخودت راه نده