ببینید من دوساله ک باخانواده همسرم قهره ولی با برادرشوهربزرگه و کوچیکه در حد زنگ واینا اشتی هستیم ولی همسرم باهمشون دوست بودومیرفت ومیومد بعد همسرم خودش ب این تنیجه رسید ک من نرم خونه پدرش چون بعداز خروج ازاونجا حتماااا یه جنگی بپا میشد بین ومن وهمسرم ازبس ک تواهر شوهرام اذیتم میکردن یعنی شوهرم فهمیدک حق بامنه وبهم گفت دیگه حق نداری بری اونجا .خلاصه گذشت تااینکه شوهرم فهمید دوتا از خواهراشو توی فاصله ۶ماه شوهر دادن و به شوهرم نگفتن والبته اخریو شوهرم مچشونودرمحصرگرفت عبوری داشت رد میشده ازاون محضر ومیبینه ک خانوادش درمحضرن و دارن کل میکشن بعد میبینه عقد خواهرشه ودلش میشکنه و خونوادش کرونا روبهونه هردوتا عروسی کردن ک بخاطر کرونا بهت نگفتیم درصورتی ک بقیه برادرشوهرام بودن وازقضا سه شب قبلش به شوهرم زنگ زدن ک فلان همسایه مرده وبیا فاتحه بگو اون موقع کرونا نبودک گفتن ولی واسه عقد خواهراش کرونا بود حالا توی این فاصله شنیدیم که برادربزرگه برای پسرش زن گرفته و بقیه داداش هاروبرده برای نامزدی وعقد ولی ب شوهر من نگفته باز حالا شوهرمن خوشتیپ خوش اخلاق موقعیت شغلیشم خوبه خداروشکر ولی ابروم پیش خانوادم رفت ک چرا شوهرتو نبردن گذشت تا همسرم حدود چندماهه ک باهمشون قهرکرده تا یه هفته پیش ک