بازم تعطیل شد ای بابا
باز ترکید
@طلوع۷۳
داستانش این بود
یه دختر روستایی یکبار تو روستا عاشق یکی میشه فوت میشه درسشو میخونه میره دانشگاه اونجا با یه دختره آشنا میشه با دختره میرن
تولد از این پارتی مانندا بعد اونجا با یه پسره آشنا میشه(بهنام) بعد داداش پسره میمیره پسره میگه زن داداششو بخاطر رسم و رسوم میگیره بعد دختره یکی دیگه تو دانشگاه بوده خواستگاری میشه با اون حالا میره میاد بعد بهنام زن داداششو طلاق میده میاد به این میگه بیا پیش من صدف گوش نمیده بهنام میره اون پسر جدیده رو چاقو میزنه صدف ناراحت میشه میره به بهنام میگه نه تورو میخوام نه اونو بعد میره تو پارک قدم بزنه معتادا ازیتش میکنن این از هوش میره تو اورژانس چشمشو باز می‌کنه دوتا پسره آورده بودنش بعد یکیشون بهش شماره میده بعد صدف میره سر کار اونی که شماره داده میشه همکارش بازم بهنام مزاحم میشه ولی محل نمیده این بین میره کره ای یاد میگیره با یه پسر کره ای دوست میشه بعد پسر کره ای میره کره بعد درسش تموم میشه برمیگرده روستا بعد به بهنام میگه بیا منو بگیر بهنام میگه من زن گرفتم بعد این خواستگار داشته به بدبختی رد می‌کنه بعد بهنام میاد خواستگاری نگو بهنام دروغ گفته زن داره بعد میگیردش کلی هم عاشقانه بودن بعد زن داداش بهنام هی اذیت میکرده و...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
