ما بعد از یکسال تصمیم گرفتیم بریم خرید
(نگید کرونا و این چیزا چون توی این یکسال یبارم خرید نکردیم منم یکساله عقد کردم خب بلاخره احتیاج داشتم)
مادرشوهرم و خواهرم هم باهامون بودن
خلاصه هی گشتیم و خریدا کامل شد
شوهرمو خواهرمو مادرش خرید کردن
توی یه مغازه من یه مانتو پسندیدم به شوهرم گفتم
بیاین تا بگم راهنمایین کنین
خب
خب بعدش
اولش از مانتو ایراد گرفت و بعد اشاره کرد به خانومی که فروشنده بود و گفت ببین از مدل مانتوی خودش داره یا نه
اوف حالا نمیشد همشو تو یه پست بزاری
خب؟
من اصلا اون مدلو دوست نداشتم و گفتم نه
هی اسرار کرد من قاطعانه گفتم نمیخوام
خیلی داری قطره چکونی پیش میری ...بای😑
خانومه اومد کنارمون وایساد
در همون لحظه شوهرم گفت ازش بپرس حالاااا
حالا این که اندازت نمیشه شما هفت هشت سایز بزرگتری
درصورتی که من شاید دو سه کیلو از اون خانوم وزنم بیشتر بود
اصرار، خب؟
من ۶۰کیلو‌ام
شاید اون ۵۷ بود
تا اینجوری گفت حالا میدونم شوخی بود ولی دنیام خراب شد
هیچ رمقی نسبت به خرید نداشتم دیگه
رومو ازش برگردونم و دیگه باهاش صحبت نکردم
اونم عصبی شد و کلا بخاطر اینکه لج منو دربیاره با مامانش بگو و بخند راه انداخته بود
