2777
2789
عنوان

کسایی که اهل داستان خوندنن بیان

797 بازدید | 88 پست

خوب اول بگم از هرجایی که شروع کنم باز یه چیزایی جامیمونه ولی میخوام کلیت رو بگم که خسته نشید.این نوشته فقط واسه سرگرمی و حالا درددل یا هرچیه......

ما یه خونواده سه نفره شاد بودیم یه زندگیه تقریلا مرفه .پدرم از یه خونواده سرشناس بود که همه میشناختنش .واسه همین تن به هرکاری نمیداد قبلا بستنی فروشی داشت ولی همش پی رفیق بازی و خوش گذرونی بود واسه همین مغازه رو ازدست داد.مادرمم از یه خونواده معمولی بود .مادرم خیلی زن فهمیده ای هستش با اینکه تحصیلات نداره .وقتی اوضاع رو دید فقط به یه بچه اکتفا کرد راه طلاقم نداشت چون تو فامیلشون رسم نبود .گذشته از اینا پدرم فوق العاده مهربون بود با من. خیلی دوسش داشتم با اینکه کار نمیکرد و همیشه خونواده ها بودن که جور زندگیه سه نفره مارو میکشیدن.....

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

از وقتی یادم میاد مامان بابام باهم دعوا داشتن .پدرم میگفت از خونواده ت خرجی بگیر مادرم میگفت پس تو چکاره ای .بابام همش سفر بود ترکیه دبی کیش مالزی.........ولی به ما که میرسید پول نداشت خداییش عمه هام و مادربزرگم خیلی کمکمون میکردن ولی رفتارای بابام باعث میشد اوناهم با ما بدباشن و همین درمورد خونواده مادرمم صدق میکنه.

خلاصه بیست سال اینجوری گذشت با سختی و خوشی و همه روزای خوب و بدش.تا اینکه .....

از وقتی یادم میاد مامان بابام باهم دعوا داشتن .پدرم میگفت از خونواده ت خرجی بگیر مادرم میگفت پس تو چ ...

زود بزار دیگه

آخه من یه خره تنهای شهرم        باهمه کس هم قهره قهرم          روز و شبم هم پر درده                تو کنج این جنگلم آاااااا
از وقتی یادم میاد مامان بابام باهم دعوا داشتن .پدرم میگفت از خونواده ت خرجی بگیر مادرم میگفت پس تو چ ...

دانشگاه قبول شدم.با یه آقایی دوست شدم والبته قصدمون ازدواج بود.گذشت تا اینکه پدرم ارثشو گرفت.به دلایلی که همش حدس و گمانه

عاخه هیشکی تمایل نشون نداد😂😂😂😂😂

وایی من دارم میخونمش بخدا

آخه من یه خره تنهای شهرم        باهمه کس هم قهره قهرم          روز و شبم هم پر درده                تو کنج این جنگلم آاااااا

همه ارثشو دادبه من.به مامانم گفتم بیا جداشو مهریع تو از رواین پول بردار بریم پی زنرگیمون.قبول نکرد.خاله هام خیلی دخالت کردن من فقط ۲۰ سالم بود و پیشنهاد دادن که خونه بخر.یه خونه ۱۰۰ متری خریدم با پوله.بابامم هی میگفت پول میخوام منم یه دونه یه ریالی نداشتم .کار دانشجویی میکردم قالی میبافتم ......

از اونورم بابام منو اتفاقی با دوس پسرم دید.البته اینم بگم چندباری ایشون اومد با مادرم صحبت کردم ولی خوب مادرم همش میگفت برو درستو بخون تا بعد.خلاصه بابام گفت این پسره باید بیاد خواستگاری .شهابم از خدا خواسته با خونواده ش اومدن .ولی بابام تو اون خواستگاری حرفی نزد و گفت که فقط خواستم بیاد تا ضایعش کنم .......خیلی سختی کشیدم بابت این جریان

از اونورم بابام گیر داده بود پولمو پس بده

خلاصه بعد از دوسال دیدم فایده نداره سال بعدش به مستاحر گفتم خونه رو خالی کن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 16 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز